اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

الیناگلینا

گردش بهاري

ديروز با عمه اينا رفتيم يه جاي با صفا كه تا به حال نرفته بوديم. (نزديكهاي طارم) صبح ساعت 7 قبل از اينكه تو از خواب ناز پا شي رفتيم توي راه بوديم كه از خواب پا شدي و تا چشمت به صبا افتاد خوشحال شدي و خنديدي .اتفاقا سالگرد ازدواج اكرم و مهدي بود كه با يه كيك ما رو سورپرايز كردند. وقتي رسيديم يه صبحانه كه ما تداركش را ديده بوديم خورديم و بعد هم بابا و آقا مهدي رفتند كوه و2 ساعت بعد واسمون ريواس آوردند و ماهم همون پايين مونديم و به اتفاق عمه ها اطراف قدم زديم . تازه اونجا هم تو يه دوست(معصومه) پيدا كرده بودي و كلي بازي كردي (به اون بيچاره زور هم مي گفتي به اين ترتيب كه خودت كه توپ داشتي هيچ، توپ اونم گرفته بودي و بهش نمي د...
21 ارديبهشت 1392

10/01/91

  اليناي خوشگل مامان، پارسال عيد خيلي كوچولو بودي و از آدمهاي جديد خوشت نمي اومد و هر كسي كه برات غريبه مي اومد جيغ مي زدي.ولي امسال ديگه دخترم بزرگ شده ، خانوم شده و ديگه به همه روي خوش نشون مي داد. باهاشون دست و بوس مي داد .قربون اين دختر عاقل و خوشگلم. روزهاي اول عيد كلي كيف مي كردي عيد ديدني و گشت و گذار و يه عالمه هم دختر نازم عيدي جمع كرد .ولي از خونه موندن و تنهايي خوشت نمي اومد و نق مي زدي و بهانه گيري مي كردي .كلا هم دوست داشتي بذاريم زمين و راه بري و بدويي. عسلم بعد3روز دايي رضا رفت مشهد و از اونجا برات سوغاتي آورد(عروسك- كيف) براي ماماني هم روسري و براي بابايي هم عطر .(زعفران و زرشك و هل و نبات ...
21 ارديبهشت 1392

28/01/91

  دختر نازم عاشق بيرون و خاك بازيه.سراشيبي و سر بالايي و راه مستقيم براش فرقي نمي كنه .مهم اينه كه راه باشه و بدون مانع بره. عزيز جون هر وقت كه تو دلتنگ مي شي مي بره حياط  تا بازي كني.دوست داري بري توي باغچه و خاك ها را برداري و بندازي بالا.عزيز جون ديروز مي گفت كه مي توني در حياط را هم باز كني از زنجيرش مي كشي و در راحت باز مي شه .اي دختر بازيگوش . راستي دختركم امشب آقا بهنام و خانواده براي صحبت راجع به رسم و رسوم ميايند و  شير بها و مهريه را امشب تعيين مي كنند.به اميد خدا به خير و خوشي تموم بشه. به قول بازي كلاغ پر گنجشك پر خاله فريبا هم پر شد. ان شا ا... كه باهم به آرزو هاشون و هرچي ك...
21 ارديبهشت 1392

دومين سال نوروز

             عيد                              عيد                         عيد                      اومده دختر گلم ديروز كه چهارشنبه سوري بود و ما هم رفتيم خونه عمه زهرا اينا و  كلي آتيش بازي كرديم.باب...
21 ارديبهشت 1392

خودموني

عسلم امسال سيزده بدر رفتيم باغ عمه نرگس.(ما و عمه اكرم و عمه زهرا اينا با دايي بابا.)خوب بود ،خوش گذشت ولي براي من طعم سيزده بدر هر سال را نمي داد چون ما هر سال يه جاي جديد مي ريم و اينجا خيلي تكراري بودو از طرفي هم مونده بودم به فكر عزيز اينا كه تنها بودن و دلم مي خواست پيش ما بودن ولي خوب شرايط خاص اونا اجازه نمي داد مدت طولاني را بيرون بمونند و به خاطر همين هم بعد از ظهر با دايي ها يه سر رفته بودند تهم و زود برگشته بودند خونه. ما هم ساعت 11 رفتيم و حدود 6 بعد از ظهر برگشتيم خونه. براي نهار جوجه كباب خورديم و براي عصرانه هم عمه نرگس زحمت كشيده بود و آش ماست درست كرده بود. و اما  دختر عسلم كلاً خستگي ناپذير بود &nb...
21 ارديبهشت 1392

خبر خبر

٢٨/٠١/٩١ اليناي عزيزم هفدهم براي خاله فريبا خواستگار اومد و انگار خاله جون بدش نيومده و قرار شده كه چند جلسه با هم صحبت كنند و اگه خدا بخواد شايد همين روزا نامزد بشن.البته امروز آقا بهنام با بابا و مامانش يه بار ديگه مي خوان بيان خونمون ببينيم چي مي شه.به خوشي و مباركي .ان شا ا... كه خوشبخت بشن. عسل مامان ديروز عصر ديدم كه فرصت خوبي برم خريد .چون شبنم ، مبينا و مادر بزرگم اينا خونه مامان اينا شام دعوت بودند و عصري زود اومدند من هم كه ديدم با اونا مشغولي و بازي مي كني رفتم. زيروتن فروش فوق العاده بود.واست يه دست لباس خوشگل خريدم. از جاي ديگه هم واسه خونه يه دست لباس راحتي و يه شلوار واسه بيرون خريدم . وقتي كه برگشتم خونه لباس نو...
21 ارديبهشت 1392

روز مهندس

  دختر عزيزم ديروز تولد معين بود.روز مهندس هم بود كه اين روز را به بابايي تبريك مي گيم. خلاصه اينكه ديروز يه كم سرمون شلوغ بود.اول از همه كه صبح من و تو با همديگه رفتيم خونه مامان اينا تا از اونجا حاضر بشيم بريم تولد.تو هم كنار مامان روي صندلي ماشين خودت نشستي و تا اونجا ساكت بودي و صدات هم در نيومد.آفرين به دختر قشنگم.         بعد از ظهر حاضر شديم و رفتيم تولد .اونجا كلي تو خوشحال بودي و بهت خوش مي گذشت. و با همه وسط مي چرخيدي و مي رقصيدي .گاهاً هم دست يه نفر را مي گرفتي كه اون هم بلند بشه يا تو برقصه مثلا براي نمونه دختر عمو مهر انگيزكه اصلاً رقص بلد نيست . كلي هم خنديديم و بعد كه از د...
21 ارديبهشت 1392

چهار شنبه سوري مبارك

  عشق من امروز چهارشنبه سوري است پارسال اين موقع خيلي كوچولو بودي و موقعي كه ما آتيش بازي مي كرديم تو خواب بودي ولي امسال ديگه خانوم شدي و مي خواهيم با هم بريم بيرون .فقط اميدوارم از صداي بلند ترقه ها نترسي . هنگام پریدن از آتش اینو بگو : غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا
21 ارديبهشت 1392

تكرار و تقليد

  اليناي ماماني خيلي جديدا با مزه شدي هر كاري مادر جون مي كنه مي ري از دستش مي گيري  مي خواي ادامه بدي مثلا خرد كردن سبزي، رنده كردن هويج، مرتب كردن خونه ، خرد كردن قند و .. .مي ري و مي خواي خودت ادامه بدي. به يه چيز هم خيلي حساسي و اونم جمع شدن روفرشيه . كه تا اون درست نشه آروم نمي گيري.جالبه كه روفرشي خونه خودمون يه حالتي از گوشه فر خورده بود و اه اه كردي و با اشاره گفتي كه اونو درست كن ما هم هر چي درست مي كرديم به حالت قبلش برگشت و آخر سر پايه مبل را گذاشتيم روش تا خيالت راحت بشه. تو این دوران عاشق آقا جوني و مي ري ميايي بوسش مي كني من مي گم بيا بوسم كن نميايي ولي اقا جون يه بار  مي گه ال...
21 ارديبهشت 1392