اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

الیناگلینا

سالگرد ازدواج

    عشق من امروز سالگرد ازدواج ماماني و باباييه ،مامان و بابا پنج سال پيش يعني در تاريخ 04/05/86 ازدواج كردند .از اولين سالگرد ازدواجمون تصميم گرفتيم كه اين روز را هميشه يه جشن خودموني بگيريم.هر سال هم براي شام مي ريم گرند هتل ، ديگه اون هتل براي من نشونه سالگرد ازدواجه، خيلي هم دوستش دارم و اميدوارم هميشه  اين روند را ادامه بديم   .پارسال كه رفتيم تو توي ماشين خوابت برد و اونجا نتونستي شلوغ كني ولي فكر كنم امسال حسابي از خجالت پارسال در بيايی . دو تا عکس بی ارتباط به موضوع در ادامه مطلب ببینید. ١٤/٠٥/٩١ ...
21 ارديبهشت 1392

مهمونی در ماه مبارک رمضان

  بازار مهمونی های ماه رمضون حسابی داغ شده  یا مهمونی می ریم یا مهمون داریم.مامان زرنگت هم چهارشنبه مهمون داشت و هم جمعه شب ، ولی حسابی خسته شده بودم .توی ماه رمضان هم باید تدارک افطار ببینی و هم شام که لحظه آخر آدم به بدو بدو می افته و بازم می بینی یه جای کار می لنگه و یه چیز سر سفره کمه .و آخر شب هم از فرط دل درد که به علت زیاد خوردن بوجود میاد نمی تونی بخوابی.   و اما مهمونهامون کیا بودند:چهارشنبه شب عمه اینا و جمعه شب خاله اینا و خانواده عمو بهنام اومده بودند. تو هم یه کم به پر و پامون پیچیدی ولی موقع اومدن مهمونها دختر خوبی شدی و نشستی سر سفره و شلوغ نکردی.هر دو روز با اینکه خیلی خسته شده بودم ...
21 ارديبهشت 1392

14 شعبان سال 91

اين عكس را 14 شعبان گرفتيم. از خونه مريم اينا كه جشن به مناسبت نيمه شعبان گرفته بود برمي گشتيم  (من و شما و عمه اكرم و دو تا عزيز بودند) كه ديديم زوده رفتيم يه دوري توي پارك بانوان هم زديم.من از ترس اينكه تو گوشي را ببيني و ازم بگيري، از بالا سرت عكس گرفتم.   ...
21 ارديبهشت 1392

مادر بزرگ عزيزم

  عزیز دلم دیروز مامانی زود اومد خونه تا عصری بریم خونه عمه زليخا ،ولی بعد از اومدنم فهمیدیم حال عزيز جونم بد شده و بردند بیمارستان.فشار خون و ضربان قلبش خیلی بالا بوده و کلا بیهوش بوده كه رسوندند اورژانس خدا خيلي رحم كرده چون به سختی به هوش اومده بود. عصري كه بابا اومد خونه رفتيم ملاقاتش يه كم بهتر شده بود و به زور حرف مي زد ولی متاسفانه شب دوباره حالش بد شده  ومنتقل کردند بهCCU .اميدوارم كه زود زود خوب بشه. ١٠/٠٣/٩١ ...
21 ارديبهشت 1392

علاقه به فیلمهای خودت

  عشق مامان، عاشق فيلم هاي خودتي . فكر كنم حداقل روزي يه ساعت وقتت را صرف تماشاي فيلم هات مي كني و مي خندي.وقتي ماماني از سر كار مياد كيف مامان را كشون كشون مياري و موبايل مامان را مي خواي كه  فيلم هات را ببيني.وقتي هم كه من نيستم  تو موبايل خاله ها نگاه مي كني.ولي حيف نمي گذاري يه عكس درست و حسابي ازت بگيريم .      اي خود شيفته جديداً جلوي آيينه مي رقصي و به خودت نگاه مي كني .ديروز عروسي بوديم و يه جاي بلندي را واسه رقص گذاشته بودند تو رضايت ندادي كه پايين برقصي و گذاشتمت روي سن و يه كم رقصيدي و آوردمت پايين.تازه اولين شاباش را  تو همين عروسي (داداش زهرا ...
21 ارديبهشت 1392

روز زن

    مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد .   دختر عزيزم بابايي به مناسبت روز زن(مادر) واسه ماماني  يه گوشي خوشگل خريده .گوشي قبليم ديگه خيلي فسيل شده بود(سوني k750) و خيلي وقت بود بابايي تصميم داشت يه گوشي خوب (نوكياc6-01) جايگزينش كنه، چي بهت...
21 ارديبهشت 1392

اولین جمله با مفهوم الینا جون

    دختر نازنینم دیروز اولین جمله زندگیت را گفتی :ماما بیا. از این قرار که  عصری با مادر جون می خواستیم بریم ددر که شما زودتر حاضر شده بودید جلوی در وایساده بودید که هی مامان جون به تو می گفت : الينا بگو مامان بیا مامان بیا و  ...تو هم گوش  مي دادي  که یهویی تو هم تکرار کردی" ما بيلا" .  واین چنین شد که هر وقت از جلوی چشمت می روم اون ور صدا می کنی ماما بیا . ٠٧/٠٣/٩١   ...
21 ارديبهشت 1392

اليناي ناقلا

  ديروز اميرحسين اومده بود خونه خاله اينا و كلي با همديگه شيطوني كرده بوديد من كه رسيدم اونقدر خسته بوديد كه دو تايي خواب بوديد به اين شكل كه  تو و امير حسين  هر كدوم يه سمت خاله فريبا بغلش كرده بوديد و  خواييده بودي خيلي صحنه با نمكي بود ولي بيچاره فريبا نمي تونست تكون بخوره .   بعدش خاله جون تعريف مي كرد كه اسباب بازي هاتو به امير حسين نمي دادي و به هركدوم كه امير دست مي زد دقيقا همون موقع لازمت مي شد و ازش مي گرفتي نه كه حسوديت بياد ها نه  لازمت مي شد و گرنه دختر من كه اصلاً خسيس نيست  .حالا جالبش اينجاست كه موقعي كه خاله فريبا امير بغل...
21 ارديبهشت 1392

روز بابا ها

    ديروز روز پدر بود و اين دومين ساله كه بابا جون به واسطه وجود من از لذت پدري بهره مند شده، امسال هم من و ماماني سنت شكني كرديم به جاي جوراب و زير پوش به بابايي يه ادكلن خوشبو خريديم.مباركت باشه بابا جونم اين شعر هم تقديم به باباي مهربونم :  ٢٤/٠٣/٩١      چه زوري داره بابا             ني ني رو برده بالا     بابام يه پهلوونه                يه دستي هم مي تونه      بابات چه مهربونه      &n...
21 ارديبهشت 1392