روز مهندس
دختر عزيزم ديروز تولد معين بود.روز مهندس هم بود كه اين روز را به بابايي تبريك مي گيم. خلاصه اينكه ديروز يه كم سرمون شلوغ بود.اول از همه كه صبح من و تو با همديگه رفتيم خونه مامان اينا تا از اونجا حاضر بشيم بريم تولد.تو هم كنار مامان روي صندلي ماشين خودت نشستي و تا اونجا ساكت بودي و صدات هم در نيومد.آفرين به دختر قشنگم. بعد از ظهر حاضر شديم و رفتيم تولد .اونجا كلي تو خوشحال بودي و بهت خوش مي گذشت. و با همه وسط مي چرخيدي و مي رقصيدي .گاهاً هم دست يه نفر را مي گرفتي كه اون هم بلند بشه يا تو برقصه مثلا براي نمونه دختر عمو مهر انگيزكه اصلاً رقص بلد نيست . كلي هم خنديديم و بعد كه از د...