روزمره ما و دخترمون
عاشق ترشي هستي اول هفته شنبه را مرخصي گرفتم و با مادر جون رفتيم وسايل ترشي خريديم (به گل كلم مي گي گل كمن) بهمون مي گي گل كمن اش بايد صورتي باشه ما هم كلي لبو ريختيم توش كه باب ميل خانم دوردانه باشه.
به تير كمون مي گي :گير كمون
عاشق آهنگ " با تو " امير تتلو هستي و با اون هم خواني مي كني يه سري موبايل بابا را تنظيم كرديم كه صداي تو ضبط شه و داديم بهت گفتيم ميكروفنه .سريع متوجه شدي كه ما مي خواهيم صدات را ضبط كنيم .يه روز ديگه موبايل را خودت گرفتي و رفتي ركورد را زدي و گفتي اين ميكروفنم .
چند شب پيش هم بهت مي گم كه بريم پايين بخوابيم دايي رضا هم از اون ور اشاره مي كنه آره بريد و كاملاً نا محسوس مي گه مي خواهيم باب اسفنجي را نگاه كنيم قبل از من شما متوجه شدي نه مامان نريم مي خواد باب اسفنجي بده.
به گوزن مي گي:گمز
مي خواهي بابايي را ترغيب كني كه باهات بازي كنه با يه سياست خاصي بهش مي گي بابا مي خوام باهات يه عالمه بازي كنم بابايي هم با خوشحالي مي گه آخ جون و با نگاه خنده دار به من يه نگاه كه دست دختر پر جنب و جوشش گير افتاده .آخه جالبه كه قوانين بازي را هم به نفع خودت بهم مي زني. مثلاً بدو بدو بازي مي كنيد وقتي بابا نزديكت مي شه مي گي : stop ،stop(اي دختر زرنگم) بعد كه نوبت قايم باشك مي رسه فقط بايد تو ساك ساك كني و موقعي كه تو چشم مي ذاري بابا بايد جايي كه تو مي گي قايم بشه و گرنه...
هواي مامان را شديداً داري و اصلاً نمي ذاري كسي به من كاري داشته باشه مثلاً تو بازيهاتون كه منم قاطي مي كنيد اگه بابايي بخواد با من جنگ كنه اصلاً نمي گذاري و باهاش دعوا مي كني.
پنجشنبه 29/08/93 هم براي اولين بار با من و مادر جون رفتي استخر هم مي ترسيدي و هم خيلي كيف مي كردي در كل خيلي خوشت اومد عزيزم. اگه خدا بخواد باز هم مي ريم .
راستي توي راه استخر هم پليس مامان را به خاطر سرعت غير مجاز جريمه كرد. يك حالگيري بود كه نمي توني تصور كني .البته اين اولين باري بود كه جريمه شدم و اميدوارم آخرين بار هم باشه. وقتي پليس اومد تاجلوي ماشين و بهمون ايست داد من پياده شدم ولي مادر جون بعداً مي گفت خيلي ترسيده بودي قربونت برم.
شب هم حليم عمو حسين اينا بود اين اولين بار بود كه مي رفتي سر ديگ نذري و حليم هم مي زدي .اميدوارم امام حسين هميشه پشت و پناهت باشه.
و اما خودم ، عزيزم اين روزها يه كم حالم بد شده زود كنترلم را از دست مي دم و زياد حوصله ندارم خودمم نمي دونم مشكلم چيه .بابت مشكلات كارمه كه خيلي رو غلطك نيست.يا كلا مشكلات زندگي بهم فشار آورده و احساس مي كنم قفسه سينه ام را فشار مي دن .البته رفتم دكتر عزيزم كه مشكلي نداشت به خاطر اضطراب و استرسه. اما به خاطر شما هم كه شده ماماني بايد خيلي مراقب خودش باشه .
راستي عزيزم يه هدفي را شروع كردم كه اميدوارم بهش برسم كه به جرات مي تونم بگم نصف مشكلاتم حل مي شه.