23/12/93
دختر نازم اسفند ماه هم داره تموم مي شه، ماه شلوغ از بُعد كاري چه خونه و خونه تكاني و چه از بابت كار شركته ولي شيرين از بابت نزديكي به روزهاي تعطيليه. به نظر من شيرين تر از عيده به شرطي كه خيلي هم خسته نشي چون انتظارخيلي شيرين تر از وصاله. امسال ما خونه تكاني را بصورت تيكه تيكه انجام داديم. يعني پنجشنبه و جمعه هايي كه تعطيل بودم يه قسمتي را تميز كردم. اين هفته هم بابايي كمك كرد و اتاق خواب را با هم تكونديم البته كمك بابايي مثل اوستا شاگرديه .من شاگرد مي شم و اصل كار را بابايي انجام مي ده. دستش درد نكنه..يه تغييري تو اتاق خواب داديم بين تخت خودمون و تو يه كم فاصله داديم (تقريباً 20 سانت) .من خودم فكر كنم بيشتر از تو بهت عادت كردم كه كنار هم باشيم ولي اين اصلاً خوب نيست ما هر دومون عادت داريم كه دست در دست بخوابيم و من از پشتت ميزنم و لالايي واست مي خونم الان يه كم فاصله داريم ولي همچنان دست هم را از راه دور مي گيريم البته يه كمي هم بابت فاصله مون ناراحت و شاكي كه نمي توني بيايي بغلم. ولي خيلي راحت تر از قبل مي خوابي و اصلاً لحافت را باز نمي كني نازگلم در واقع يه قدم به سمت مستقل شدن ور داشتي.
جمعه ظهر رفتيم خريد واست كفش خريديم يه كفش صورتي خوشگل به انتخاب خودت عزيزم. خيلي خوشحال بودي تو خونه منو مي بوسيدي و ازم تشكر مي كردي كه بابا حسادت كرد و گفت:الينا من واست خريدم و پولش را دادم . بهش مي گي باشه و اونو هم مي بوسي. قربون دختر مهربووونم برم .
خدا را بابت سالي كه گذشت هزاران هزار شاكرم كه امسال را با سلامتي و دلخوشي گذرونديم .اميدوارم سالي كه پيش رومونه سال بسيار خوبي واسه همه باشه.
خداي مهربون دوستت داريم