امتحانات

سلام نازنینم

امروز21 آذر 97 .الان فصل امتحاناته ولی خیل هم حساب کتاب نداره .شنبه این هفته امتحان ریاضی داشتی و پنجشنبه  جمعه  کلی تو خونه تمرین کردیم و یه کم ساعت ها رو قاطی کرده بودی. یه ربع مانده و یه ربع بعد رو اشتباه می کردید .خیلی تمرین کردیم یه عالمه ساعت کشیدم و دست درد گرفتم .اما بالاخره شنبه که امتحان بود زودتر از همه جوابها رو نوشته بودی و به معلمتون تحویل داده بودی خانم کرمزاده هم پیش بچه ها  تشویق ات کرده بود و بچه ها بهت کف زده بودن.خیلی از این موضوع خوشحال شدی و الان انگیزه بالایی داری برای درس خوندن که امیدوارم تداوم داشته باشه و به آرزوت برسی و خانم دکتر مهربون من بشی ان شا اله.

دیروز یه خبر بد شنیدیم که دو تا از همکارامون عزیزشون رو  تو تصادف از دست دادن و خیلی روز بدی شد برامون همه واقعا ناراحت و دپرس شدیم.امیدوارم  دیگه خبر مرگ جوون ها رو نشنویم .

مهربون من چند روز پیش فهمیدی که محیا نوری وقتی چهار سالش بوده باباش رو از دست داده و تو مدرسه که فهمیده بودی خیلی ناراحت بودی .

به خاله می گفتی خاله خیلی سعی کردم که محیا رو بخندونم و شادش کنم آخه لباش خیلی خشک شده بود.من خودم بابام رو یه هفته ندیده بودم دلم براش خیلی تنگ شده بود محیا که دیگه باباش رو نمی بینه خیلی دلم براش می سوزه.

دختر مهربون من یه اخلاقت شبیه منه که خودت رو می ذاری جای دیگران و حسشون رو درک می کنی عاشقتم مهربون من.