روزمره
دوستت دارم عزیز دل مامان این روزها خیلی دلتنگ مامانی میشه..دیروز که از سر کار برگشتم خونه طبق معمول منتظر اومدن من بودی. بغل خاله فریبا بودی و منو که دیدی خیلی ذوق کردی و خوشحال شدی بعد خودت را پرت کردی بغل من و محکم فشارم دادی . نمی دونستم از این کارت لذت ببرم یا که به خاطر دلتنگی ات ناراحت بشم ولی حس مادرانه ام را شدیداً تحریک کردی .دخترم از ته دل متاسفم که مجبورم تنهات بگذارم.
ملوسم می دونم که علت این همه دلتنگی فقط من نیستم خونه اگه شلوغ باشه زیاد یاد من نمی افتی ولی چون فرزانه هم بعد از ظهر ها میره مدرسه بیشتر حس تنهایی می کنی واسه همینه که خیلی دلتنگ من می شی.
ولی گذشته از این حرفها فقط بیست روز تا تولدت مونده خوشگل مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی