خاطره
سلام دوستهای گلم.دیروز عصر وقتی مامان از سر کار برگشت خونه، با خاله ها رفتیم بیرون واسه خرید.من تو راه بغل خاله فریبا خوابیدم اما ظاهرا وقتي من تو خواب بودم، خاله فریبا یه دست لباس راحتی و مامانی یه تاپ واسم خریده بدون اینکه از من نظر خواهي کنندكه خوشم مياد يا نه(البته بدك نبود)خوشم اومد .
ضمنا تا وقتی مامانی سر کاره، مادر جون و خاله از من نگهداری می کنندتا مامانی بتونه به کارش برسه.بخاطر همین مادر جون و خاله فریبا، خیلی دوستتون دارم .خاله شعرهای خوشگل واسم می خونه،واسم آهنگ می گذاره ،باهام بازی می کنه،اجازه میده با کامپیوترش بازی کنم،بهم غذا میده و مراقب منه تا مامانی برگرده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی