اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

الیناگلینا

23 و 24 خرداد

1392/3/26 9:41
نویسنده : فاطمه
276 بازدید
اشتراک گذاری

 

پنجشنبه

 بالاخره چهارشنبه امتحان بابا جون تموم شد.پنجشنبه صبح بابایی رفت سر کار و من از يه سر خونه شروع كردم به جمع و جور كردن ريخت و پاش هاي مدتي كه به خاطر امتحاناي بابايي دست نزده بودم.خلاصه بشور و بساب و جارو و گرد گيري كه بالاخره ساعت ٢ تموم شد. شب هم گفتم عزيز و خاله اينا شام بيايند خونمون بعد از ساعت ٥ هم آماده کردن شام .خودمو چشم نزنم حسابي فرفره شده بودم و تا آخر شب با اينكه خيلي كار كرده بودم اما حالم خوب بود و پام درد نمي كرد.و اما تو يه كم لوس شدي و نمي گذاشتي من تكون بخورم و وسط كارهاي من اومدي به من مي گي بيا اين كتاب ها را بخون كه به صداي گريه و بهونه گيري های تو خاله فرزانه اومد و با همديگه بدو بدو كرديد و توپ بازي كرديد تا اينكه من به ادامه کارهام  رسیدم و  لحاف تو را که خیلی کثیف بود را شستم .واسه شام هم قيمه درستيم كه تو اصلا دوست نداري براي تو هم قلقلي درست كردم كه زياد نخوردي به خاطر خوردن سيب زميني سرخ كرده اشتها نداشتي.

جمعه

 تا ظهر خونه بوديم و در گير اينكه تو دستشويي نمي رفتي بوديم، يبوست شده بودي و نمي تونستي راحت پي پي كني  و مي ترسيدي .جيغ و داد و دعوا تا اينكه بالاخره رفتي و راحت شدي بعد از ظهر هم رفتيم راي داديم .و بعد از اون رفتيم باغ عمه نرگس اينا.هادي وحيد هم اونجا بودند تو هم خوش و خرم بودی به خاطر جمع دوستات صبا و وحيد .به خاطر بازي با وحيد و صبا جو گير شدي و يه سيخ كباب خوردي و به بچه ها نگاه مي كردي و هر چي اونا مي خوردند تو هم مي خوردي.مثلا براي اولين بار طالبي خوردي.تاب بازي و توپ بازي ، شیطنت  و شيرين زبوني از احوالات ان روزت بود . تو باغ که با وحید بازی می کردی برگشتی با یه لحنی به من می گی: مامان وحید چقدر نازه !!!!!!!!!!!! تا شب ساعت 11 باغ بوديم ولي بعد از تاريك شدن هوا از صداي محيط مي ترسيدي و فقط مي پرسيدي؟صداي چي بود؟ ها و ... . البته منم كلا مي ترسم بعد از تاريكي تو باغ بمونم به خاطر حشرات موذي كه به خاطر نور چراغ جمع مي شوند. اما چاره اي نبود شام طول كشيد و دير شد عزيزم.آخر شب هم  دو تا سگ گنده اومده بودند كه يكيش سياه و وحشتناك بود(شبيه گرگ بود) كه از ديدن اونا واقعاً ترسيديم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسیم-مامان آرتین
26 خرداد 92 8:45
وای چه مامان زبرو زرنگ وترسویی داره این الینا خانم
خوب فاطمه جون بساط عروسی الینا ووحید رو محیا کن که عروس خانم به عشقش اعتراف کرد


نسيم جون وحيد كه مي گم يه پسر نوجووونه!!!!!!!!!!!