شیرین زبون خونمون
دخترك نازم اين روزا چنان با شيرين زبوني ما را غافلگير مي كني كه نمي تونم همه جملات قشنگ و گهر بارت را يادم نگهدارم و برات بنويسم اما ديگه سعي مي كنم يه راهي پيدا كنم كه قبل از اينكه يادم بره برات ثبت كنم.
الينا ديشب تو مهموني افطاري خونه عموي بابا خطاب به هستي كه پيش مامانش نمي نشست سر سفره : مگه مامانش را دوست نداره كه مي ره پيش باباش.
فرزانه مي گفت جعبه آدامسش را پيدا كرده بودي و تا وقتي كه شيريني داشت مي خوردي و بعدش قورت مي دادي و بعدي.بعد فرزانه بهت مي گه الينا قورت نده مي چسبه به شكمت ها .در جواب مي گي : نه نترس فيزانه(فرزانه) با پي پي مياد بيرون.
بازي اين روزات هم اينه كه تو ماماني و ما هم آنيسا بعد تو مي ري سر كار .چشمات رو گرد مي كني بهم مي گي :آنيسا من ميرم سركار بستني مي خرم .بعد با بستني ميايي و به من مي دي .دوباره اون چشماي نازت را گرد مي كني و مي گي زمين نريزي ها.قربون اين مامان كوچولو ي مهربونم بشم من.
ديروز هم من و خاله داشتيم حرف مي زديم تو هم يكي از روپشتي ها را برداشتي دور يكي از عروسكهات پيچيدي و جورابهاي رنگ پاي منم پوشيدي و شدي مامان عروسكت.يهو از دستت افتاد .در حال برداشتن بهش مي گي :عيبي نداره بزرگ مي شي، گريه نكن.
يه جاي انگشتت خراش برداشته بود.عزيز ازت مي پرسه الينا جون اينجا چي شده.مي گي: حواسم نبود چي شده .(مي خواي بگي يادم نمياد كه كي شده).از كلمه يهو و حواسم نبود توي جملاتت خيلي استفاده مي كني.
با بابايي هم خيلي دوست داري بازي كني و بدو بدو مي كني و با خنده مي گي بيا منو بگير.حيف كه بابايي درس و پروژه اش وقت براش نگذاشته و كمتر با تو بازي مي كنه.
شبها هم كه قبل خواب بايد چند تا كتاب بخونيم تا بخوابي.كتابهاي جديد هم برات از نمايشگاهي كه تو شركت زده بودند خريدم و با اونا كلي سرگرم مي شي.بعد کتاب خوندن تازه خانوم خانوما بازیت می گیره و زیرپتو قایم می شی و با لحن نازت می گی :اگه دبتی من چجام(اگه گفتی من کجام). ما هم که نباید پیدات کنیم و نا کجا آباد را دنبالت بگردیم. تو هم که زیر پتو غش غش می خندی.می گی من بالشم.
جدیداً هم تو خونه وسایل ها اعم از کنترل،دامن، گوش کوب،تلفن مفقود می شه و بعد کلی گیج شدن تو خونه، می بینی شیطون بلا لای یه پارچه ای پیچونده و یه گوشه برا خودش گذاشته و بعد یکی دو روز اتفاقی پیدا می شه.