دخترکم تب کرده
الینای نازم سه روزه که تب کرده و مریض شده .دیروز بابایی موند پیشش و امروز من.شب اول کلا تبت خیلی بالا بود و تا صبح نخوابیدیم تا اینکه بابایی موند خونه که مراقبت باشه و امروز هم من دیدم فرق زیادی نکردی و بهتر نشدی من موندم پیشت.شنبه که از سر کار اومدیم خونه آماده شدیم و رفتیم پیش دکترت(آقای دکتر افتخاری)خوشبختانه دکتر بازی هات تو خونه جواب داد و با دکتر خیلی خوب همکاری کردی دکتر معاینه کرد و کلی باهات بازی کرد و موقع معاینه قلقلک داد و سر به سرت گذاشت تو هم می خندیدی .بهت می گه الینا اینجا چه خبره آتیش سوزیه چقدر داغه تو هم می خندیدی خیلی دکتر مهربونیه ازت میپرسه الینا کجات درد می کنه، می گی:دماغم .موقعی که تبت بالا بود اونقدر تند تند حرف می زدی .نمی دونم همه بچه ها این طوریند. دایی رضا هم موقعی که سرما می خوره تند تند حرف می زنه.
الان که دارم این متن را می نویسم می ری میایی و می گی من خسته شدم .من با تو دوست نیستم که.الان هم رفتی و بالش ت را برداشتی و رفتی رو تختت بخوابی به من می گی تو هم بیا با من بخواب.
شب بخیر کوچولوی غر غروی من