سه روز تعطيلي
دیروز اربعین بود و همه تعطیل بودند. ما هم نهار خونه جدیده ی عمو اینا دعوت بودیم . تو هم کلی بهت خوش گذشت پشت کامیون صدرا که خودش بهش ماشین خطا کار می گفت نشسته بودی و صدرا هم از این سر اتاق هل می داد تا اون سر و یک ساعتی پشت ماشین کیف کردی و لم داده بودی نشسته بودی و اصلا صدات هم در نمی اومد،طفلي صدرا هم از اين سر به اون سر .
پنجشنبه شب هم حلیم خونه عمه زلیخا اینا دعوت بودیم نگار اینا هم اومده بودند ایلیا کوچولو هم الان بزرگ شده و شش ماهشه. خیلی هم پسر خوبیه یه کم مظلومه حالا ببینیم بعدش چی می شه مظلوم می مونه یا شر می شه مثل معین و آتیش می سوزونه.
ماماني جمعه صبح دوباره رفت دكتر چون اصلا گوش دردم خوب نمي شد .رفتم يه آمپول شربت و آزيترومايسين و .. اين چهارمين بار بود كه مي رفتم دكتر .ولي شبه خوابيدني دوباره سرفه امانم نمي ده خلاصه اينكه ديگه كلافه شدم.خدا را شكر كه تو از ماماني نگرفتي.
دختر نازم سلام هم می گه. اونقدر شیرین می گی سلام که آدم دلش ضعف می ره . مخصوصا اون موقعی که بدون خواستن ما خودت تشخیص می دی که سلام بدی .دیروز موقعی که اخبار ورزشی شروع شد و دایی را دیدی چون دایی جون سلام دا تو هم فوری جواب دادی و در حالی که اشاره می کردی به تلویزیون گفتی شلام.قربون اون شلامت برم عزیزم.
٢٦/١٠/٩٠