تعطيلات
دختر عزيز و مهربونم هفته اي كه گذشت يه هفته پر كار واسه مامان و بابايي بود. بعد از يه هفته بالاخره جا به جا شديم.سرمون حسابي شلوغ بود یه روز تعمیرات یه روز دوخت و دوز یه روز تغییر دکوراسیون و... تو هم تو اين هفته اي كه ما خونه بوديم حسابي بهت خوش گذشت .بسته بندی ها را که می دیدی با دست اشاره می کردی و با تعجب می گفتی وا...ما فکر می کردیم که جمعه که اسباب کشی کردیم نهایتا تا دوشنبه که تعطیلی بعد از عید فطر بود تموم می شه و می تونیم بریم مسافرت،اما تا آخرين روز (جمعه) ما داشتیم کار می کردیم و ارومیه رفتنمون هم پر شد.
يك شهريور تولد بابايي و ماماني بود.ماماني صبح رفت و كيك خريد و بعد از ظهر با عزيز و خاله اينا تو حياط زير درخت نشستيم و با چايي خورديم.عصر هم دایی شرمنده کرده بود و بستنی خریده بود،واسه بابایی یه دست گرمکن و شلوار و واسه من یه عروسک نوزاد شکرستانی که به دخمل نازم رسید کادو گرفته بود.خاله فریبا هم یه جا مدادی عروسکی برای من خریده بود. شب هم سه تایی رفتيم هتل و از خودمون پذيرايي كرديم .تو خيلي شلوغ مي كردي همه قاشق و چنگالها را جمع كرده بودي يه گوشه و می گفتی که بدیم سوپ را خودت بخوری و می ریختی زمین و .. ولي مامان با هوشت فكر شلوغ كردنت را كرده بود و ماشين كوچولوت را آورده بود و با اون يه كم سر گرم شدي، بعد هم يه دوست هم قد خودت پيدا كردي ، شيوه آشنايي تون خيلي با مزه بود .وايساديد روبروي هم با فاصله چند سانتی و به هم زل زديد بدون هيچ حرف و حركتي.آدم هایی هم که اونجا بودند به شما نگاه می کردند و می خندیدند خيلي خنده دار بود .بعد راه افتاديد پشت سر هم و بدو بدو .خلاصه حسابي كيف كردي.قبل از اين كه دوستت راپيدا كني با دختري كه كنار ميز بغل دستيمون نشسته بود كلي به زبون خودت حرف زدي و اون هم كلي ذوق كرده بود هي باهات حرف مي زد و مي گفت كه بري پيشش بشيني ولي نمي رفتي و حريم را حفظ كرده بودي.
در ضمن اونو بگم که از دور که چراغ چرخ و فلک شهربازی را دیدی دستت را به سمتش نشونه گرفتی و نق نق که بریم اونجا، واسه همينم بعد از شام رفتيم شهربازي و تو هم ادا هاي با مزه در مي آوردي كه ديگه نمي شه تك تك نوشت .
پرده های خونه مون را عمه سیما جونم با دخترهاش اومد خونمون دوخت .تو اون روز سر از پا نمی شناختی .زهرا کوچولو سه تا از عروسکهاش را آورده بود که باهم بازی کنید،که تو یه بار شیر می دادی یه بار می خوابوندی و هر رفتاری که ما با تو انجام می دیم تو با عروسکهات انجام می دادی از همه جالبترش این بود که چون خودت به سمت شکمت می خوابی عروسکهات را هم اونطور می خوابوندی و از پشتشون آروم می زدی.قربون مامان کوچولو و نباتم برم من.
٠٨/٠٦/٩١