اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

الیناگلینا

تعطيلات

1392/2/21 16:20
نویسنده : فاطمه
256 بازدید
اشتراک گذاری

 

دختر عزيز و مهربونمشکلکهای جالب آروین هفته اي كه گذشت يه هفته پر كار واسه مامانviannen_24.gif و بابايي بود. بعد از يه هفته بالاخره جا به جا شديم.سرمون حسابي شلوغ بود یه روز تعمیرات یه روز دوخت و دوز یه روز تغییر دکوراسیون و... تو هم تو اين هفته اي كه ما خونه بوديم حسابي بهت خوش گذشت .بسته بندی ها را که می دیدی با دست اشاره می کردی شکلکهای جالب  و متنوع آروینو با تعجب می گفتی وا...ما فکر می کردیم که جمعه که اسباب کشی کردیم نهایتا تا دوشنبه که تعطیلی بعد از عید فطر بود تموم می شه و می تونیم بریم مسافرت،اما تا آخرين روز (جمعه) ما داشتیم کار می کردیم و ارومیه رفتنمون هم پر شدشکلکهای جالب  و متنوع آروین.

شکلکهای جالب آروین

يك شهريور تولد بابايي و ماماني بود.ماماني صبح رفت و كيك خريد و بعد از ظهر با عزيز و خاله اينا تو حياط زير درخت نشستيم و با چايي خورديم.عصر هم دایی شرمنده کرده بود شکلکهای جالب آروینو بستنی خریده بود،واسه بابایی یه دست گرمکن و شلوار و واسه من یه عروسک نوزاد شکرستانی که به دخمل نازم رسید کادو گرفته بود.خاله فریبا هم یه جا مدادی عروسکی برای من خریده بود. شب هم سه تایی رفتيم هتل و از خودمون پذيرايي كرديم .تو خيلي شلوغ مي كردي همه قاشق و چنگالها را جمع كرده بودي يه گوشه و میشکلکهای جالب آروین گفتی که بدیم سوپ را خودت بخوریFood 3D emoticon و می ریختی زمین و .. ولي مامان با هوشت فكر شلوغ كردنت را كرده بود و ماشين كوچولوت را آورده بود و با اون يه كم سر گرم شدي، بعد هم يه دوست هم قد خودت پيدا كردي ، شيوه آشنايي تون خيلي با مزه بود .وايساديد روبروي هم با فاصله چند سانتی و به هم زل زديد بدون هيچ حرف و حركتي.آدم هایی هم که اونجا بودند به شما نگاه می کردند و می خندیدند  خيلي خندهشکلکهای جالب  و متنوع آروین دار بود .بعد راه افتاديد پشت سر هم وشکلکهای 
جالب آروین بدو بدو .خلاصه حسابي كيف كردي.قبل از اين كه دوستت راپيدا كني با دختري كه كنار ميز بغل دستيمون نشسته بود كلي به زبون خودت حرف زدي و اون هم كلي ذوق كرده بود هي باهات حرف مي زد و مي گفت كه بري پيشش بشيني ولي نمي رفتي و حريم را حفظ كرده بودي.

شکلکهای جالب آروین

در ضمن اونو بگم که از دور که چراغ چرخ و فلک شهربازی را دیدی دستت را به سمتش نشونه گرفتی و نق نق  که بریم اونجا، واسه همينم بعد از شام رفتيم شهربازي و تو هم ادا هاي با مزه در مي آوردي كه ديگه نمي شه تك تك نوشت .

پرده های خونه مون را عمه سیما جونم  با دخترهاش اومد خونمون دوخت .تو اون روز سر از پا نمی شناختی .زهرا کوچولو سه تا از عروسکهاش را آورده بود که باهم بازی کنید،که تو یه بار شیر می دادی یه بار می خوابوندی و هر رفتاری که ما با تو انجام می دیم شکلکهای جالب آروینتو با عروسکهات انجام می دادی از همه جالبترش این بود که چون خودت به سمت شکمت می خوابی عروسکهات را هم اونطور می خوابوندی و از پشتشون آروم  می زدی.قربون مامان کوچولو و نباتم برم منشکلکهای جالب  و متنوع آروین.

٠٨/٠٦/٩١

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله نسيم
6 شهریور 91 9:58
خونه جديد مباركتون باشه راستي با تاخير تولدتوم مبارك