فرشته کوچولوی من دیگه بزرگ شده
عسلم این روزها کاملا نشون دادی که دختر فهمیده و با طاقتی هستی و به خاطر جدایی از شیر، مامانی را اذیت نکردی . فقط از بدشانسی یه کم سرما خوردی و گلو درد و آبریزش داشتی و اون باعث کلافگی ات شده بود ولی روز به روز بهتر می شی و با این قضیه کنار میایی.طوری که دو شب اول ساعت ٣ بیدار می شدی و منم بهت شیر میدادم میخوابیدی ولی از شب سوم دیگه کاملا تموم شد و تا ساعت ٥ خوابیدی و وقتی بیدار شدی دیگه نگفتی نم نم و آب خواستی و خوردی و یه کم بابایی گردوندت و خوابیدی. و شب چهارم تا ساعت ٦ خوابیدی و بیدار که شدی یه کم نق نق کردی و خوابیدی. یه چیز بامزه اینکه شبها که با گریه بیدار می شدی می گفتی ماماااااااااااان الینا.حالا منظورت چی بود نمی دونم ولی ما اینطور برداشت می کردیم که مامانی الینا را دریاب .
و اما اندر احوالات خودم اینکه منم زیاد اذیت نشدم و فقط یه روز دردناک بود و فردایش بطور باور نکردنی ای درست شد . البته همون شبی بود که تو یه کم خوردی و از سفتی اش کم شده بود.اما غذا و نوشیدنی هم کم می خورم که خیلی شیرم زیاد نشه.
حالا که دیگه شیر نمی خوری خیلی دلتنگ می شم و با اینکه کنارمی .چون به بهانه شیر خوردن بغلم میومدی و من از بودنت توی آغوشم لذت می بردم اما دیگه نمیایی بغلم.. و فقط دوست داری که بازی کنی.
کارهای بامزه هم یاد گرفتی کفشهات را خودت می پوشی (گاها برعکس هم می پوشی) شلوارت را کاملا درست می پوشی و موقعی که عمو پورنگ دعا می کنه با بچه ها آمین می گی .
خدایا دوستت دارم به خاطر همه مهربونی هات . و شکر به خاطر این همه لطف .الینا جون هم بدون هیچ ناراحتی از شیر مامانی جدا شد و من اصلا اذیت نشدم . با اینکه از این پروسه بسیار می ترسیدم اما لطف پروردگار بی نهایته و من بدون هیچ سختی از این مرحله سخت گذشتم.
١٩/٠٧/٩١