مرداد ماه
مرداد ماه، ماه خوبی واسه مامان و بابا .
تاریخ عقد: ٠٢/٠٥/٨٥
تاریخ جشن عقد کنون: ٢٠/٠٥/٨٥
تاریخ عروسی: ٠٤/٠٥/٨٦
شب عقدمون مهمون بابايي بوديم طبق روال گذشته كه قرار گذاشتيم شب سالگرد ازدواجمون را بريم هتل بزرگ شام بخوريم .ايندفعه هم براي سومين بار با شما رفتيم .امسال از پارسال خانوم تر بودي و مودب نشسته بودي و مثل پارسال بدو بدو نمي كردي و سرجات نشسته بودي.قربون اون خانوميت بشم من.بعد از اينكه شام خورديم رفتيم شهر بازي و تو مثل هميشه جرات نكردي سوار چيزي بشي فقط به بچه هايي كه سوار تاب شده بودند نگاه مي كردي و مي خنديدي .توي استخر توپ هم گريه مي كردي كه بري اما نه تنهايي با بابايي!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ما هم كه ديديم شما وقت خوابت رسيده و داري هزيون (آخه نزديك خوابت خيلي بد اخلاق مي شي و واقعا قاطي مي كني) مي گي برگشتيم خونه.شب خيلي خوبي بود خاطره هاي 7 سال پيش توي شهربازي برامون زنده شد .