25/11/93
گل دخترم سلام
وقت گرفته بودم ببرمت آتليه ولي از آنجائيكه عكسهاي سه سالگيت را آتليه خاطره خراب كرده بود ، امسال تصميم گرفتم ببريمت تهران كه هم گردشي براي ما باشه و هم يه اقدام مفيد براي شما. واسه همين هم از آتليه سها از قبل وقت گرفتم و جمه 24/11/93 ساعت 8 صبح راهي شديم .اول رفتيم كرج و يه گشتي تو خ طالقاني زديم و يه پيراهن خوشگل سرمه اي واست خريديم و يه بلوز واسه بابا گرفتيم بعد رفتيم پاساژ مهستان دم ظهر بود و خيلي خلوت بود و چيزي نگرفتيم . روبروي پاساژ مهستان يه پاركي بود و اونجاي نيم ساعتي بازي كردي و رفتيم خونه عمه ايران .شب با ايليا بازي كردي و فردا بعد از خوردن صبحونه رفتيم آتليه ، ساعت 12-14 وقت داشتيم ولي تعداد دكورها زياد بود و عكسي كه دكور سنتي واسه عيد انتخاب كرده بودم ديگه نشد كه بگيريم.
تو آتليه قبل از اينكه عكس بگيريم منو محكم بغل كردي و بوسيدي و ازم تشكر كردي منم متعجب مونده بودم به كارت عزيز دلم كه چرا اينقدر خوشحالي.
بعد خانم عكاس اومد و باهم دكورهايي كه انتخاب كرده بوديم را يه مرور كرديم و عكسهاي خيلي نازي طنان خانم خوشگل ازت گرفتند.خيلي خانم عكاس خوب و حرفه اي بود و تو كه تو همه عكسها ژست مصنوعي مي گيري و خنده هات الكي مي شه خيل خندوندت و عكسهات شيرين شد من كه خيلي از عكسهات خوشم اومد.بع با بابا انتخاب عكس كرديم و برگشتيم زنجان. اونقدر خسته شده بودي كه همين كه سوار ماشين شدي پشت دراز كشيدي و تا خود عوارضي زنجان خوابيدي عزيزم.
شب هم تولد 20 سالگي خاله فرزانه بود و موقع عكس گرفتن از خاله فرزانه اداي خانم عكاس را در مي آوردي و همون چيزهايي را كه ظهر از ايشون ياد گرفته بودي را اجرا مي كردي.