سرحال
دیشب رفته بودیم خونه امیرحسین اینا،خیلی خوش گذشت آخه امیر حسین اینا یه ماشین جدیدخریدند و امیر کوچولو از این بابت خیلی خوشحاله و ذوق میکنه.ما که وارد شدیم اول یه تبلیغات از ماشینشون کرد و گفت :چرخهاش و ببین عین بادکنکه هیچوقت پنچر نمی شه در هاش هم خیلی محکمه.خلاصه ذوق کرده بود.البته یه کم به الینا هم حسادت می کرد و دلش نمی خواست اسباب بازیهاش را به الینا بده.
اما موقع برگشتن توی ماشین( تازگی ها یاد گرفتی صدای ضبط را بلند می کنی باهاش می رقصی) صدای ضبط رابلند می کردی و بغل من بالا پایین می پریدی و با صدای خواننده همخوانی می کردی. خلاصه خاله فریبا و خاله فرزانه که جدیداً اداهای تو رو توی ماشین ندیده بودند خیلی کیف می کردند و غش می کردند و تو به صدا های خنده اونا جو گیر تر می شدی. خلاصه اینکه مرسی گلم خیلی ما را خندوندی .
بعد یه کم بعدش یهو اونقدر خوابت اومد که سرت را گذاشتی روی سینه ام وچشماتو بستی منم زود آهنگ را قطع کردم و خوابیدی.خیلی با حال بودی.