اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

الیناگلینا

نيمه شعبان

1392/2/21 16:08
نویسنده : فاطمه
436 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشبه روز نيمه شعبان خاله فريبا و عمو بهنام را پاگشا دعوت كرديم .صبح پنجشنبه تو و بابايي آماده شديد و تو رفتي خونه عزيز جون(البته عزيز جون اين پيشنهاد را داده بود كه شما بريد اونجا) تا ماماني به كارهاش برسه  و بابايي هم بعد از اينكه شما را گذاشته بود خونه عزيز جون رفته بود ليستي كه ماماني نوشته بود را بخرد.تو اين فاصله من خونه را مرتب كردم و يه سري از كارهام را شروع كردم.

بعد از ظهر كه يه خورده از كارهام سبك شد ساعت 3 بابايي اومد دنبالت، اما تو كه حسابي اونجا شيطوني كرده بودي و با آب بازي خودت را خيس كرده بودي عزيز برده بودت حموم  و بعد يه حموم  خستگي در كن خوابيده بودي طوري كه از ساعت 2 تا ساعت 6 خواب بودي و بابايي هم دست خالي برگشت خونه .اين اولين بار بود كه خونه بوديم و تو خونه نبودي дождьو با اين كه كلاً سرگرم كار بوديم اما فقط درمورد تو حرف ميزديم воздушные шарикиكه موقعي كه نيستي چقدر جات خاليه.

از شانس خاله فريبا هم مريض شده بود به خاطر تب كل دهنش آفت زده بود .طفلي نتونست خيلي غذا بخورد اگه ميدونستم نگه مي داشتم هفته بعد.любовьمن هم كه كلي شام درستيده بودم خيلي كم خورده شد.

 

ماماني هم براي پاگشايي شون يه سرويس قابلمه استيل خريد. ان شا ا.. كه به سلامتي و دلخوشي توش غذا بپزند و بخورندвоздушные шарики و هر از چند گاهي از ما ياد كنند. 

 جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 راستي چند تا كلمه جديد ياد گرفتي مثل عزيز،پيشي، котикصدرا و كفش و جمله هاي كوتاهي كه درست ادا مي كني و جمله هاي بلند و پشت سر هم كه به زبون خودت مي گي www.smilehaa.org و هر كسي منظورت را نمي فهمه.يه كار ديگه هم مي كني смайлик сердцеكه مامان دلش ضعف مي ره ميايي از پشت سر دستت را مي اندازي گردن шарики сердечкиماماني و بغلش مي كني .قربووونت برم .

١٨/٠٤/٩١

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامی مهتا
17 تیر 91 11:47
وبلاگ قشنگی دارید دخملت هم خیلی نازه خوشحال میشم به وبلاگ من و دخملی هم سر بزنید .
نگین مامان رادین
18 تیر 91 11:10
سلام گلم ممنون که مهمون خونهی مجازیمون شده بودید و برامون یادگاری گذاشته بودید از روی ذخمل نانازتون ببوسید گلم من شیشه شیر های دندونی رو از بازار تبریز گرفته بودم ولی خودم تزینشون کرده بودم. خانوم گل من الان مسافرتم ولی برگشتنی حتما میام تا بیشتر با هم اشنا بشیم و اگه کمکی از دستم بیاد خوشحال میشم راهنماییت کنم از روی فرشته ی نازتون می بوسم
خاله نسيم
19 تیر 91 12:28
هميشه مهموني الينا جون ايشالا پاگشاي خودت عزيزم ببين اون موقع مامان فاطمه چه سنگ تمامي بزاره راستي متن قبلي رو اشتباه فرستاده بودم تاييدش نكن لطفا آخه آبروم ميره
مامان فرنيا
20 تیر 91 7:40
سلام ممنون كه به ماسرزديد اين خانم طلاي شما هم كه خوب حرف ميزنه همه چيز ميگه واي كه من عاشق اين احساسات نشان دادن ني ني ها هستم
مامان فرنيا
20 تیر 91 7:41
راستي الينا جون كه با حمام مشكل نداره؟ اون هم مثل فرنيا عاشق حمام رفتنه؟