شیرین زبون

عشق من عاشق کارتن باب اسفنجي شده .

"از صبح تا شب باب اسفنجي را نگاه كني بازم سير نمي شي.البته عمو پورنگ هم دوست داري .خاله جون برات يه باب اسفنجي خريده كه خيلي دوستش داري، بغلش مي كني، مي خوابونيش، بازيش مي دي و بهش مي گي دوستت دارم البته من خيلي هم حسوديم نمي ياد چون گاهاً به من هم مي گي مامان دوستت دارم.(يه چيز با مزه اينكه  فرزانه كه باب را گذاشتي جلوت و پرسيدي :باب گري كو ميو  كنه )."

اين روزها حرف زدنت بهتر شده .جمله بندي مي كني. بهت ياد دادم كه صدات مي كنم بگي جان.يه جان خوشگلي مي گي جااااااااااان.کلاغ پر را خودت بازی می کنی یه لهجه شیرینی هم داری موقعی که شعرش را می خونی.بعد آخرش هم می گی :مامان بلدم.که من در جوابت کلی قربون صدقه ات می روم و تو حال می کنی.

هواي اين روزها هم خيلي خوب شده و توي خونه دلت تنگ مي شه و هر روز به عزيز مي گي عزيز نون .يعني بريم نون بخريم بعد كه مي ري بيرون و عزيز را مي كشوني تا مغازه آقا سيد و يه خوراكي مي خري و ميايي خونه و اونطور كه خاله مي گي كلي اخلاقت بهتر مي شه و كمتر بد خلقي مي كني .

شنبه هم ماماني خونه بود و با خاله فريبا رفتيم بيرون هوا سرد بود و تو را نبرديم . آمديم كه خونه ديدم عزيزخونه نيست ما را كه ديدي زدي زير گريه كه كو بستني كه كاشف بعمل اومد عزيز جون فرستادي بره بستني بخره و طفلي عزيز هم از يه ماركت دور بستني پيدا كرده بود و براي خانوم خانوما خريده بود كه به نام تو و به كام همه ما تمام شد چون به ما هم خريده بود.

يكشنبه هم ظهر زنگ زدم خونه كه مادر بزرگم و پدر بزرگم هم نهار خونه عزيز جون اينا دعوت بودند ولي عزيز براي تو داشت كتلت مي پخت .چون ميگفت كه خودت ازش خواستي و بهش گفتي عزيز كباب. و عزيز جون هم علاوه بر نهاي كه واسه مهمونها درست كرده بود واسه تو هم كتلت درست كرده بود . خدا عزيز جون را واسه هممون نگه داره كه اينقدر مهربونه و ما را دوست داره .اميدوارم بزرگ كه شدي زحماتش را جبران كني.

 ٠٧/١١/٩١