اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

الیناگلینا

4 و 5 مهر

1392/7/6 11:23
نویسنده : فاطمه
245 بازدید
اشتراک گذاری

 

چهارشنبه عصر که اومدیم خونه آماده شدیم رفتیم پارك .براي اولين بار از سر سره تنهايي مي اومدي پايين و نمي گفتي دستم را بگير.بعد براي اولين بار هم رفتي تو استخر توپ ولي به جاي ده دقيقه،پنج دقيقه موندي ولي بازم جاي شكرش باقيه.اصلاً سير نمي شدي،بعد از دو ساعت بالا پايين كردن به هزار دوز و كلك بريم همبرگر خرچنگي بخوريم و فلان و بهمان تا اينكه از محدوده پارك دور شديم.تو راه برگشت از شام مي گي مامان بازم بريم پارك .!!!!!!!!!!!!

پنجشنبه هم ماماني مي خواست آزمايش بده (چكاپ كلي) بعد هم با عمه اكرم قرار داشتيم كه بريم واسه ني ني عمه اكرم سيسموني بخريم قبلش بابايي گفت بريم از زيروتن برات لباس بخريم رفتيم ولي تنوع لباسي اش كم بود يه بلوز واست خريديم.و جنگي رفتيم به قرارمون برسيم تو هم با ماماني اومدي .تو مغازه هر چي بر مي داشتيم تو جمع مي كردي كنارت بعد هم موبايل عمه را گرفته بودي عكس مي انداختي .اتفاقاً يه مشتري عصبي هم تو مغازه بود كه دوست داشت باهامون دعوا كنه.(زياد توضيح نمي دم جريانش مفصله) .ظهر هم اومديم خونه عمه زهرا اينا و نهار آبگوشت خورديم .خيلي  خوشمزه بود چسبيد.بعد از ظهر هم رفتيم بيرون بابا دنبال هندي كم بود منم دنبال شلوار قهوه اي كه با بلوزي كه صبح خريده بوديم ست كني. آخرش بعد از كلي گشتن رفتيم پاساژ نور از همون خانمي كه مشتريش شديم(ماتيك) يه شلوار خوشگل واست خريدم.

جمعه واسه نهار مهمون داشتيم خاله فريبا اينا و مادر جون اينا بودند،قرار بود عصر هم بريم باغ عمه نرگس اينا.مادر جون آش ترش درست كرده بود(بسيا بسيار لذيذ)جاي همه دوستان خالي و عمه نرگس اينا هم جوجه كباب آورده بودند.فقط هوا از شانس خيلي خيلي بادي بود.عمو بهنام وعمو مهدي هم تو اون هواي بادي آتيش هم درست كرده بودند، چشممون پر دود شده بود اما عوضش كباب زغالي خورديم. عزيز ماماني، تو هم تا يه سگ يا گربه مي ديدي كلي ذوق مي كردي و مي خواستي بهشون غذا بدي .خاله فريبا هم كه از اين جور جك و جونورا كلا ً مي ترسه تو اتاق نشسته بود و بيرون نمي اومد.از شانس امسال باغ عمه نرگس اينا يه دونه ميوه (هلو) هم نداشت.جاي آقا جون خيلي خيلي خالي بود كه نتونست بياد اما ديگه چاره اي نيست.

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان فرنيا
6 مهر 92 11:26
مبارك لباسهات ما هم امسال بايد لباس براي فرنيا بخريم اما هنوز شروع به خريد نكرديم
مامان فرنيا
6 مهر 92 11:28
جاي ما هم خالي من اينقدر دوست دارم با فاميل بريم يك باغي جايي اما خانواده من كه دورن و امان از فاميل شوهر تنبل
پگاه مامان آرشیدا
7 مهر 92 10:59
فاطمه جون امیدوارم همیشه در تفریح و خوشی باشید
مامی سویل
8 مهر 92 12:32
عزیزم همیشه به گردش و تفریح