اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

الیناگلینا

عكس از35 ماهگي

1392/7/15 9:56
نویسنده : فاطمه
377 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

چهارشنبه زودتر از شركت دراومدم تا يه كم از كارهاي عقب افتاده ام را رديف كنم.رفتم بيرون و يه مقدار خريد داشتم انجام دادم بابايي هم قرار بود واسه تولد ماماني يه ساعت بخره.چند تا ساعت نگاه كردم و بابا اومد دنبالم و برگشتمم خونه.با مادر جون وايساده بودي دم در .ما را ديدي مي پري بالا پايين  مي پري مي گي:خوش به حالت خوش به حالت.بجاي (آخ جون)

پنجشنبه هم عصر مي خواستم با خاله فريبا بروم بيرون و نمي خواستم تو را ببرم ، از ساعت 4 و نيم اومديم اتاق خواب ،تو هم اصلاً خوابت نمي اومد ولي من تصميمم خوابوندنت بود صد تا قصه بگو،ناز كن قهر كن تا اينكه ساعت 5 و نيم خوابيدي.منم سريع السير آماده شديم و رفتيم .قرار شد بابا هم از دانشگاه بياد دنبالمون.ما داشتيم ساعت را مي خريديم كه بابايي اومد و با بابا برگشتيم خونه خوشبختانه تا ما بياييم بيدار نشده بودي.خلاصه اينكه بالاخره كادوي تولدم را گرفتم.

جمعه هم خاله فريبا نهار دعوت كرده بود.اولش كه رسيديم واست كوفته قلقلي درست كرده بود اونا را خوردي بعد بستني آورد يه كم بستني خوردي بهش مي گي از اونا بده با قاشق بخورم كاشف بعمل اومد پودر نارگيل مي خوايي .پنجشنبه هم هوس قورمه سبزي كرده بودي به مادر جون مي گي:تو بپز مامانم فلفل مي زنه دهنم مي سوزه .اي بلاچه آدم فروش. به هر حال نه من وقت كردم درست كنم نا مادر جون خاله جون پخته بود يه كم هم قورمه سبزي خوردي همراه با بدو بدو.عصر هم رفتيم باغ و تا شب ساعت ده اونجا بوديم دايي و پسر دايي بابا هم تو باغ بودند و حسابي بهتون خوش گذشت.

حرفهاي با مزه زياد مي زني.اونروز مثلاً زنگ مي زني به پليس .با يه حالت مظلومانه اي مي گي:آقاي پليس بيا بابام و ببر زندان .مي گم واسه چي مامان.مي گي آخه خيلي اخبار نگاه مي كنه.

صبح جمعه هم پيش اومد دو بار فرستاديمت بالا بعد صدات كرديم الينا بيا پايين .با عصبانيت اومدي به بابا مي گي:اه منو مسخره كرديد.

فرزانه برات دو تا دنت خريده بود يكي شو سه سوته خوردي .اون يكي را هم مي خواستي بخوري مادر جون مي گه:من دكترم يه دونه بخور دل درد مي گيري ها.مي گي اگه دكتري چرا آقا جون را خوب نمي كني؟دوست نداري؟...يه وقت معطل جواب نشي.

يه شب هم از دست فرزانه عصباني شدي.دستش را گاز گرفتي .خاله مي گه آخه من جون دارم منو گاز مي گيري. با عصبانيت رفتي مي گي(فروشنده خيالي):آقا جون داريد؟بعد خريدي آوردي مي دي به فرزانه مي گي .آه بيا واست خريدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان فرنيا
13 مهر 92 11:57
واي چه خبر بوده اينقدر نقشهاي مختلف؟ زنبور طلايي، پرنس خانم، كفشدوزك كوچولو چه خانواده بزرگي داره اين گل دختري
ارلا
15 مهر 92 9:30
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم... تا کجا بی خبر از حال تو باشم... مگه میشه از تو دل برید و دل کند... بگو می خوام تا ابد مال تو باشم... از کسی نیس که نشونی تو نگیرم... به تو روزی میرسم من که بمیرم... هنوزم جای دو دستات خالی مونده... تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته... روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم... من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشم... منتظر حضورت ونظر دل گرم کنندت هستم
مامان آرینا موفرفری
16 مهر 92 2:16
---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$ ______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$ ________$$$(¯`(*)´¯)$$ ___________$(_.^._)$ ____________$$$$$$ روز جهانی کودک مبارک
نسیم مامان آرتین
16 مهر 92 12:00
تربچه خاله روزت مبارک
مهسا مامان نورا
18 مهر 92 18:38
فندقی روزت مبارک چه عسکهای خومشلی