اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

الیناگلینا

تعطیلات

  عزیزدل مامان  سال جدید هم به خوبی و خوشی شروع شد .امیدوارم تا آخر، سال پر بار از هر نظر براي هممون باشه .این عید هم مثل همه عیدهای قبل، تو یه چشم به هم زدن گذشت.کنار هم بودنمون خیلی زود تموم شد و باز هم روز از نو و روزی از نو(امروز كه اولين روز كاري ماست شديدا تو خونه بي تابي مي كني و عزيز جون اذيت مي كني كه مامان بابا كوووووووو؟ )   و اما چی کار کردیم تو این ١٦ روز : ٢٩ ام در یک اقدام انتهاری خانه تکانی کردیم که تا عصرش که چهارشنبه سوری بود خونه هم  تا حدی تمیز شده بود ولی باز هم کار واسه ٣٠ ام مونده بود یعنی شانس آوردم که سال کبیسه بود و یه ر...
10 ارديبهشت 1392

اسباب بازی های جدید

   دختر گلم دیروز که از سر کار برگشتیم خونه ، رفتیم بیرون یه کم واسه خونه خرید کنیم .بعد موقع برگشت رفتیم بابا یه جا کار داشت و اون بهونه ای شد و ما هم پیاده شدیم و یه دوری زدیم تو یه راه مغازه اسباب بازی فروشی بود که رفتیم یه لباسشویی و یه جارو برقی واست خریدیم که تو خونه باهاشون خاله بازی کنی .خیلی اسباب بازیهای با مزه ای داشت می خواستم واست اطو هم بگیرم که تموم کرده بود. اجاق گازش هم به درد نمی خورد دو شعله بود که بابایی با شوخی می گفت ما پنج شعله می خواهیم. واقعاً با مزه بود انگار داری جهیزیه می خری. بعدا نوشت: دختر خوبم حرف زدنت کاملاً مختص خودته .مثلا وقتی سراغ کسی را می گیری می گی:...
10 ارديبهشت 1392

الينا و عيد ديدني

الينا جون وصدرا جون خونه عزيز جون مامان اينجا هم خونه ثريا جون ايناس كه سفره هفت سينش را خودش بافته و درست كرده.   ...
8 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

دختر گلم  سلام . یه  خبر خوب شرکت مامان اینا فردا به مناسبت روز کارگر تعطیل کرده . یه روز هم برای در کنار هم بودن غنیمته. این روز را به همه کارگران زحمتکش تبریک می گویم . الینا جون خاله فریبا اینا تصمیم گرفتند که جشن عقدشون را پنجشنبه ١٤ ام بگیرند .راستی جدیدا خیلی وابسته خاله فریبا شدی و وقتی خاله می خواد بره بیرون دنبالش گریه می کنی  ( که خاله فریبا به خاطر این کار تو کلی ذوق وافتخار می کنه)  و می خوایی که با هاش بری. ولی دیگه خاله جون  راستی راستی  پر شد. وقتی هم خونه نیست جای خالیش خیلی معلومه.   ...
12 ارديبهشت 1391

شعر ناب از سهراب

نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند، لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز. ...
16 آذر 1390

قد کشیدن

الینا، دختر فرشته مامان . گاهاَ بعد از کلی شلوغ کاری می شینی یه گوشه و پاهات را می مالی . حالا نمی دونم خیلی بدو بدو می کنی پات درد می گیره یا یکی از همکارام می گفت قد می کشی به خاطر اون این کار را می کنی ولی به هر حال خیلی شیرین می شی عزیزم مامان دلش می خواد بیاد و بخورتت. راستی هفته پیش پنجشنبه رفتیم آتلیه و کلی عکسهای خوشگل از الینا جونم گرفتیم یه ماه دیگه آماده میشه.اگه گرفتیم حتماً توی وبلاگت می گذارم.
1 آذر 1390

ماه تولد دخترم

دختر عزیزم امروز وارد ماهی شدیم که تو قدم در این دنیای بزرگ گذاشتی(آبان)، عزیزدلم ،گل مامان من الان ماه آبان را بیشتر از هر ماه دیگه ای دوست دارم چون خاطرات قشنگ برام تداعی می کنه.تو با اومدنت پاییز دلهامون را بهاری کردی. فرشته کوچولوی من با اومدنت حس می کنم که خدا تموم دنیا را به من بخشید و قلبمون را پر از مهر و محبت کرد.عزیزکم با تموم وجود آرزو می کنم تو این پاییز رنگارنگ افتادن هر برگ پاییزی آمینی بر آرزوهای قشنگت باشه. دختر نازنینم فقط نیم ماه مونده که از صفر سالگی بیایی بیرون. به امید اون روز.این روزها خیلی شیطون شدی خونه مادر جون اینا می خوای از همه مبلها بری بالا و اون کاری که می خوای انجام بدی به هر طریقی که شد...
1 آبان 1390

پیشرفت در تاتی

دختر نازم الینا داره توی راه رفتن پيشرفت حاصل مي كنه و موقع تاتي كردن همزمان مي رقصه و ابراز شادي و ذوق زيادي مي كنه انگار كه دنيا را بهش دادي.اون لحظه كه الينا داره راه مي ره من كه دلم براش غش مي ره اونقدر كه اين فرشته دوست داشتنيه.قابل توجه اينكه بابايي الينا جون نقش مهمي در راه  رفتن الينا به عهده داشته . بين كلمه هاي نامفهومي كه الينا مي گه كلمه بد كه همون مخفف بده است را زياد تكرار مي كنه. و كلمه عمه هم چند بار گفته . اميدوارم تا تولدش بتونه چند كلمه اي حرف بزنه. موقعي كه آهنگي كه دوست داره پخش مي شه با صدا و لحن خودش اون آهنگ را همراهي مي كنه. ...
12 مهر 1390

مهموني

ديروز با مامانيم رفتيم خونه آرتين جون. آرتين تازه دو و نيم ماهشه.خيلي خوش گذشت خيلي هم زحمت كشيده بودند دستشون درد نكنه. خيلي از دوستاي مامان اونجا بودند و منو تحويل گرفتند و هي بازيم دادند ولي من فقط چشمم به آرتين بود چون فقط دوست داشتم با اون بازي كنم آخه منم مثل آرتين ني ني ام و با ني ني ها دوست دارم بازي كنم.بازي هاي من الان از اين قراره: مو كشيدن، چنگ زدن و بعدش خنديدن ، خودم كه عاشق اين بازيهام ولي ظاهرا بقيه بازي هاي منو دوست ندارند فقط با ماماني و بابا يي و خاله اين بازي را مي كنم و هيچي بهم نمي گن.بعد كه شب اومديم خونه كلي راه رفتن تمرين كردم آخه تازه ميخوام ياد بگيرم .ماماني و بابايي كلي ذوق مي كنن واسه تاتي رفتن من...
11 مهر 1390

روز دختر و تولد مامان

  الینا جونم دختر گلم روزت مبارک.راستی تولد مامانی هم روز دختره . تولدم مبارک     دوستاي عزيز مامان(مباركه -ناديا- سهيلا- شهره- عاطفه و زهرا) واسه ماماني يه كيف خوشگل خريدند.دستشون درد نكنه، شرمنده كردند. تولد مادر جون هم 9 مهر بود. تولدش مبارك.     ...
11 مهر 1390