روز مادر
مادر عزیزم نور چشمانت گرمی بخش وجودم است. دختر عزيز تر از جانم يه روز خودت مادر مي شي و مي فهمي كه چقدر حس شيرينيه، وقتي بچه نازت شيرين زبوني كنه و ازت دل ببره.امروز كه زنگ زدم خونه عزيز، گوشي را تو برداشتي اولش كه مي پرسي مامان تو چوجايي؟بعد كه من مي گم سركارم .با اعتراض مي گي كه تو نرو سر كار. بعد مي گم :الينا جون سرما خوردم .با مهربوني جواب مي دي:شربت بخور خوب شي. مي دونم كه حس خيلي بدي كه از خواب كه بيدار مي شي من پيشت نيستم(خودم كه بچه بودم اگه يه مدت مامان خونه نمي شد احساس ترس و نگراني بهم دست مي داد) و از جهتي خيلي خيالم راحته كه عشقم را دسته فرشته مهربوني سپردم كه خيلي از من بهتر و خوش اخلا...
نویسنده :
فاطمه
14:33