اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

الیناگلینا

مادر بزرگ عزيزم

  عزیز دلم دیروز مامانی زود اومد خونه تا عصری بریم خونه عمه زليخا ،ولی بعد از اومدنم فهمیدیم حال عزيز جونم بد شده و بردند بیمارستان.فشار خون و ضربان قلبش خیلی بالا بوده و کلا بیهوش بوده كه رسوندند اورژانس خدا خيلي رحم كرده چون به سختی به هوش اومده بود. عصري كه بابا اومد خونه رفتيم ملاقاتش يه كم بهتر شده بود و به زور حرف مي زد ولی متاسفانه شب دوباره حالش بد شده  ومنتقل کردند بهCCU .اميدوارم كه زود زود خوب بشه. ١٠/٠٣/٩١ ...
21 ارديبهشت 1392

علاقه به فیلمهای خودت

  عشق مامان، عاشق فيلم هاي خودتي . فكر كنم حداقل روزي يه ساعت وقتت را صرف تماشاي فيلم هات مي كني و مي خندي.وقتي ماماني از سر كار مياد كيف مامان را كشون كشون مياري و موبايل مامان را مي خواي كه  فيلم هات را ببيني.وقتي هم كه من نيستم  تو موبايل خاله ها نگاه مي كني.ولي حيف نمي گذاري يه عكس درست و حسابي ازت بگيريم .      اي خود شيفته جديداً جلوي آيينه مي رقصي و به خودت نگاه مي كني .ديروز عروسي بوديم و يه جاي بلندي را واسه رقص گذاشته بودند تو رضايت ندادي كه پايين برقصي و گذاشتمت روي سن و يه كم رقصيدي و آوردمت پايين.تازه اولين شاباش را  تو همين عروسي (داداش زهرا ...
21 ارديبهشت 1392

روز زن

    مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد .   دختر عزيزم بابايي به مناسبت روز زن(مادر) واسه ماماني  يه گوشي خوشگل خريده .گوشي قبليم ديگه خيلي فسيل شده بود(سوني k750) و خيلي وقت بود بابايي تصميم داشت يه گوشي خوب (نوكياc6-01) جايگزينش كنه، چي بهت...
21 ارديبهشت 1392

اولین جمله با مفهوم الینا جون

    دختر نازنینم دیروز اولین جمله زندگیت را گفتی :ماما بیا. از این قرار که  عصری با مادر جون می خواستیم بریم ددر که شما زودتر حاضر شده بودید جلوی در وایساده بودید که هی مامان جون به تو می گفت : الينا بگو مامان بیا مامان بیا و  ...تو هم گوش  مي دادي  که یهویی تو هم تکرار کردی" ما بيلا" .  واین چنین شد که هر وقت از جلوی چشمت می روم اون ور صدا می کنی ماما بیا . ٠٧/٠٣/٩١   ...
21 ارديبهشت 1392

اليناي ناقلا

  ديروز اميرحسين اومده بود خونه خاله اينا و كلي با همديگه شيطوني كرده بوديد من كه رسيدم اونقدر خسته بوديد كه دو تايي خواب بوديد به اين شكل كه  تو و امير حسين  هر كدوم يه سمت خاله فريبا بغلش كرده بوديد و  خواييده بودي خيلي صحنه با نمكي بود ولي بيچاره فريبا نمي تونست تكون بخوره .   بعدش خاله جون تعريف مي كرد كه اسباب بازي هاتو به امير حسين نمي دادي و به هركدوم كه امير دست مي زد دقيقا همون موقع لازمت مي شد و ازش مي گرفتي نه كه حسوديت بياد ها نه  لازمت مي شد و گرنه دختر من كه اصلاً خسيس نيست  .حالا جالبش اينجاست كه موقعي كه خاله فريبا امير بغل...
21 ارديبهشت 1392

روز بابا ها

    ديروز روز پدر بود و اين دومين ساله كه بابا جون به واسطه وجود من از لذت پدري بهره مند شده، امسال هم من و ماماني سنت شكني كرديم به جاي جوراب و زير پوش به بابايي يه ادكلن خوشبو خريديم.مباركت باشه بابا جونم اين شعر هم تقديم به باباي مهربونم :  ٢٤/٠٣/٩١      چه زوري داره بابا             ني ني رو برده بالا     بابام يه پهلوونه                يه دستي هم مي تونه      بابات چه مهربونه      &n...
21 ارديبهشت 1392

دختر چاغاله خور

٣١/٠٤/٩١ دختر نازنينم هر وقت چشمت مي افته به اون درخت زردآلوي خونه خاله اينا حتماٌ بايد يه دونه چاغاله بچينيم تا خانوم خانوما بخوره و گرنه كنا كنا  راه مي اندازي دست بردار نمي شي .به چاغاله هم كنا مي گي .همچين هم تميز مي خوري كه يه ذره هم ازش باقي نمي مونه.نوش جونت يه مطلب ديگه اينكه دخملم خيلي نازك نارنجي و لوسي شدي تا مي گي بالا چشمت ابروه، قهر مي كني و بغض و گريه .امان از دست لوسي مامان شب نمي دونم چت شده بود اصلاً نمي تونستي راحت بخوابي از ساعت دو و نيم گريه و جيغ تا صبح البته وسطا خوابت مي برد ولي يه دقيقه بعدش بيدار مي شدي دستت را گاها به دهنت مي بردي شايد بازم دندونت بود يا ترسيده بودي يا دلت درد مي كرد .. ...
21 ارديبهشت 1392