اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

الیناگلینا

کتاب

١٥/٠٥/٩٠ دیروز با مامان و بابا رفتیم لگو شاپ  بابایی برام کتاب موزیکال خرید. منم کتابم رو خیلی دوست دارم و موقعی که ورق می زنم با آهنگش نانای می کنم.       ...
16 ارديبهشت 1392

کوچکتر از من

٠٩/٠٥/٩٠ دیروز با مامانی و خاله ها رفتیم خونه معین اینا. ایلیا از تهران اومده بود و خونه معین اینا بود و ما تا به حال ندیده بودیمش آخه تازه ٤٥ روزه که به دنیا اومده ،ما برای تبریک و دیدنشون رفتیم.من پیشه ایلیا خیلی بزرگ بودم. و واسه همین خاطر خیلی مامانم افتخار می کرد که اون روزهای سخت را گذرونده و منو بزرگ کرده نگار(مامان ایلیا) هم هی می گفت فاطمه خوش به حالت کاش ایلیا هم یه روز مثل الینا بشه یعنی من این روز رو می بینم. من خیلی دلم می خواست ایلیا را نوازش بدم .اما مامانم هی می گفت نگار مواظب باش الینا،ایلیا را چنگ نزنه یه موقع.کاش یه روز گیرم بیفته تا حسابی نوازشش کنم. ...
16 ارديبهشت 1392

دالی بازی

٠٨/٠٥/٩٠ عزیزدل مامان دیروز خونمون با مامان دالی بازی می کردی.می رفتی پشت تخت قایم می شد و وقتی می گفتم الینا کووو؟ زود می اومدی بیرون و می خندیدی.وچند بار این کار را تکرار  کردی و خیلی از این بازی لذت بردی.   عزیزم وقتی آخر هفته می شه خیلی خوشحال و سر حال می شی چون مامان و بابا جفتشون هم خونه اند و کلی بهت خوش می گذره.   الان دیگه یاد گرفتی خودتو لوس کنی و موقعی که از چیزی ناراحت می شی خودت را ول میکنی و می کوبی زمین.حالا شانس بیاری و سرت نخوره زمین که البته سرت را هم می کوبی زمین. عصر جمعه رفتیم باغ عمه نرگس اینا ، صبا را خیلی دوست داری .  به اداهای صبا غش غش خندیدی و جیغ های ...
16 ارديبهشت 1392

سالگرد ازدواج

٠٤/٠٥/٩٠ عروسک ناز مامان وقتی صدای آهنگ میاد فوری دست می زنه و دستاش را به حالت نا نای  می رقصونه خیلی ترانه های کودکانه را دوست داره و ذوق میکنه . دخترم جديداً سر پا مي ايسته و خودش را بغلمون پرت مي كنه جرات نمی کنه قدم بر داره.عزيزكم عجله نكن يواش يواش راه هم ميفتي و به آرزوت مي رسي و می تونی هر جا که دوست داری بری و شلوغ کنی . راستی عزیز دلم امروز یه روز خوبه و به یاد ماندنیه،یعنی سالگرد ازدواج من و باباییه.من و بابایی تاریخ ٢/٠٥/٨٥نامزد کردیم و یکسال بعد تو تاریخ ٠٤/٠٥/٨٦عروسی کردیم.     ...
16 ارديبهشت 1392

کار مامانی

٢٢/٠٤/٩٠ دختر عزیز تر از جونم، جدیداً خیلی وابسته مامانی شدی وقتی مامانی می خواد بره سر کار دنبال مامانی گریه می کنی و می خوای با مامانی همه جا بری و از مامانی جدا نشی،دخترکم دوستت دارم. منم دوست ندارم یه لحظه از تو دور شم ولی عزیزکم مامانی مجبوره کار کنه و تو را تنها بذاره. با این حال همیشه تو قلب مامانی هستی عزیزم.خیلی بیشتر از اونی که فکر کنی دوستت دارم و مطمئنم که عزیز جون و خاله ها خیلی خیلی دوستت دارن و مراقبت هستند. ...
15 ارديبهشت 1392

دختر کلافه و بی حوصله مامان

  دختر ناز نازی مامان این روزا اصلاًحوصله نداره و مدام بهونه گیری می کنه . نمی دونم علتش چیه ولی احساس می کنم این نزدیکی ها دندون در بیاره.دیروز عصر با همه عمه ها و خاله ها رفتیم پارک بانوان ولی چون بی خواب بود از اولش بهونه گیری کرد تا اینکه به زور بردم  توی جای خلوت و خوابوندمش.مامانی امیدوارم اون دندونهای مرواریدیت خیلی اذیتت نکنه و زودتر در بیان.قربون خودت و دندونهای پنهونت.                                         &nbs...
15 ارديبهشت 1392

صندلی ماشین

نازگل مامان الان یه مدتی است که دیگه رو صندلی ماشینش نمی شینه و زمانی که می خواهم بذارم رو صندلی جیغ می زنه و خودش بیرون می ا ندازه که منو بغل کن .اون موقع که بچه تر بود قشنگ لم میداد و می نشست البته با كمي افاده.    ٢٠/٠٤/٩٠ ...
15 ارديبهشت 1392

عروسک مامانی

١٩/٠٤/٩٠  این عکسهای من با دامن توری است که مامانی ازم گرفته یه کم بی تجربه است و کادر ها را زیاد دقت نمی کنه که عکسهام قشنگتر بشه ولی خوب اميدوارم كه يه مقدار تمرين كنه و درست بشه.     ...
15 ارديبهشت 1392

اليناي عشق ماشين

١٩/٠٤/٩٠ من عاشق رانندگي ام اگه يه كم بزرگ بشم ديگه نمي ذارم ماماني و بابايي زحمت بكشن رانندگي كنند ،خودم اين امر خطير را بر عهده مي گيرم. الان هم دارم تمرين مي كنم. حواسم را پرت نکنید، تمرکز کردم.    ...
15 ارديبهشت 1392