اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

الیناگلینا

پیشرفت در تاتی

١٦/٠٧/٩٠ عشق مامان الان تو راه رفتن خيلي پيشرفت كرده و مسير طولاني تري را مستقيم مي ره و دور مي زنه وسطها شايد بيفته ولي اصلاً اميدش را از دست نمي ده.موقع تاتي حتماً دستهاش را هم با ذوق تكون مي ده انگار كه از خوشحالي مي خواد برقصه. تازه دخترم چند تا هم كلمه مي گه مثل:باما، ماما، باب، ني ني، بد،اه .     ...
17 ارديبهشت 1392

دو و نيم سالگي

١٦/٠٢/٩٢ دختر گلم امروز دو و نيم ساله شدي.دختر مهربونم روزها يكي پس از ديگري سپري مي شه و تو بزرگتر ميشي و ما مسن تر.خدا را شكر مي كنم كه تو را دارم به خاطر مهربونيت ، سلامتي ات، خانوميت، شاديت و .... اين روزهاشلوغ كاريهات زياد شده،خيلي شيطون شدي واصلاً‌ به حرف گوش نمي دي البته اين شيطوني ها را عمداً انجام نمي دي به خاطر طبيعت بچه گيه تا سر به سر ما بگذاري و انرژيت را تخليه كني. روزي دو تا يا سه تا بستني مي خوري عاشق بستني هستي.همچنان عاشق كارتون ديدني و كار تون هاي مورد علاقه ات:باب اسفنجي ، تام و جري، گوسفند زبله. ترانه هايي را كه دوست داري هم باهاش همخوني مي كني و هم مي رقصي.ديشب يه ترانه از گوگوش پخش ...
16 ارديبهشت 1392

مریضی نازگلم

٠٥/٠٧/٩٠ دختر عزیز تر از جونم سه روز بود که مریض شده بودی،تب و اسهال و استفراغ. چشمت روز بد نبینه دخترم .تبت به ٤٠ درجه رسیده بود، من از ترس مریضی تو رفته بودم خونه مامان اینا مونده بودم .اولین روز تب باعث شده بود بیحال بودی و تکون نمی خوردی. من هم دیگه سر کار نرفتم و تو را با خاله فریبا بردیم بیمارستان دکتر بعد از معاینه گفت که علت اصلی اش دندونته. و باید قطره و شربت هاتو بخوری تا تبت پایین بیاد ولی مشکل اصلی این بود که تو با خوردن قطره هر چی که خورده بودی بالا می اوردی بعد دکتر یه آمپولB6 برات نوشت و با خاله فريبا برديم و آمپول زدي ولي خانوم پرستار اصلا دلش نمي اومد آمپول بزنه . ولي روز دوم يه كم تبت اومد پايين ولي خيلي گريه ...
16 ارديبهشت 1392

مگس پرانی

٣١/٠٦/٩٠ دیروز رفتیم خونه عمه زهرا .من هم هر وقت عمه زهرا را می بینم میروم بغلش و دستمو به نشونه حیاط رفتن بالا می برم . عمه جونم هم منو می بره و تو حیاط مگس پیدا می کنه و می ریم اونو پر میدیم من این کار را خیلی دوست دارم وقتی که دستمو می برم مگس را بگیرم می پره و من خیلی شاد می شم. از یه چیز دیگه که خیلی خوشم میاد اینه که منو تاب بدهند این کار را عزیز جون خیلی انجام می ده و من غش غش می خندم.  شیرینی کاری های زیادی می کنم و مامان همش قربونم می ره و دلش ضعف می ره . دي وي دي عزي جون اينا را نشون مي دم و منظورم اينكه  ترانه هاي كودكانه را واسم بگذاريد. خاله فريبا هم جلوي آينه نگهم مي داره و من خودم وبوس مي كن...
16 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

  دختر خوشگل و مهربونم صبحها که بیدار میشیم بریم سر کار و قبلش تو را بگذرایم خونه عزیز جون اینا خیلی ذوق می کنی و کلا ً خیلی دختر شادی هستی عزیزم.وقتی که می رسیم خودت را پرت می کنی بغل مادر جون وبا من هم بای بای می کنی. خدا را شکر که اونقدر بهت خوش میگذره و اونا را دوست داری که کمبود من برات جبران میشه.  
16 ارديبهشت 1392

آهنگ مورد علاقه ام

٢٣/٠٥/٩٠ آهنگ مورد علاقه من آهنگ " تكيه بزن به شونه ام   عشق و بده نشونم" از خواننده كشورمون داود است. موقعي كه خاله جونم اين آهنگ را مي گذاره از جايي كه هستم تكون نمي خورم و چشم ازش بر نمي دارم  فقط وسطهاي آهنگ جو گير ميشم و دست مي زنم  و مي رقصم آخه خيلي اين آهنگو دوست دارم.       ...
16 ارديبهشت 1392

شیطون بلا

٢٠/٠٦/٩٠ این سه هفته ای که مامان و بابا خونه بودند خیلی خوب بود موقع صبح تا ساعت ١٠ میخوابیدیم بعد تا پاشیم صبحانه بخوریم  ساعت ١١ می شد و من کم کم بهونه گیری ام را شروع می کردم و لوس می شدم تا منو ببردند خونه عزیز جونم . آخه به اون خونه و بزرگیش عادت کرده بودم و توی آپارتمان خودمون زود دلم می گرفت آخه اونقدر مامانم وسایل چیده تو خونه که راه نیس درست و حسابی چهار دست و پا بروم.دو هفته از تعطیلات با ماه رمضون تداخل کرده بود و با خیال راحت به افطاری رفتنمون می رسیدیم.بعد یه هفته باقیمونده مامان و بابا تصمیم گرفتند به مسافرت بروند ولی با توجه به اینکه من خیلی شیطون بلا شدم و توی ماشین شلوغ می کردم از خیر مسافرت گذشتند .آخه یه روز...
16 ارديبهشت 1392

19/06/90

  سلام به همه نی نی وبلاگی های عزیز من بعد از سه هفته تعطیلات تابستانی برگشتم. دختر نازم فردا میام و از این سه هفته برات می نویسم.
16 ارديبهشت 1392