برای اولین بار
٠٦/٠٣/٩٢ ديروز براي اولين بار بدون مامان رفتي مهموني.صبح كه بيدار شدي دايي رضا شما و خاله فرزانه را برده خونه خاله فريبا .البته شب قبل خاله فريبا باهامون هماهنگ كرد و اجازه ات را گرفت. خانم كوچولو ، خونه خاله صبحونه را با خاله فريبا خورديد و خاله جون حسابي زحمت كشيده و براتون ميان وعده و نهار درست كرده و اساسي ازتون پذيرايي كرده و از همه مهمتر عروسك هايي كه واسه خودش بافته و خيلي هم دوسش داره را داده تا باهاش سرگرم بشي. بعد كلي بازي و شلوغ كاري كرده بودي و خودت را كثيف كرده بودي كه خاله جون مجبور شده براي اولين بار ببردت حموم .من كه سر كار بودم اما از دور جوياي حالتون بودم و كلي بهتون حسودي مي كردم كه بدون من دا...