اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

الیناگلینا

برف

  دختر عزیز تر از جونم دو روز پیش(پنجشنبه) به خاطر بارش سنگین برف خونه موندیم و جایی نرفتیم . اولش خیلی چسبیده بودی بهم و نمی گذاشتی کاری بکنم ولی رفته رفته عادت کردی به خونه و کم کم چسبت از من باز شدو یه کمی تنهایی و با بابایی بازی کردی و مامانی تونست به کارهای خونه برسه .بعد از ظهر کلی بازی کردی با من و بابایی بعدش هم دو ساعت خوابیدی . الان هم که یاد گرفتی شمع را فوت کنی و با یه شمع کلی سر گرم شدی تا کلا آب شد و گاز فندک هم تموم شد.قربون اون فوت رو به بالات برم که کم می موند شمع را بخوری .   ولی جمعه صبح  خیلی دلتنگ شده بودی و سر نا سازگاری بر داشته بودی حول و حوش ١١ رفتیم خیابونها هم از برف و یخبندان جای&nbs...
21 ارديبهشت 1392

12/11/90

  سلام دختر نازم عزیز دل مامان داری کم کمک بزرگ می شی و رفتار هات هم با بزرگ شدنت تغییر می کنه داری لجباز می شی و تا اون چیزی که می خوای برآورده نشه آویزون می شی و نق می زنی  و اگه بی تفاوت باشیم و به حرفت گوش ندیم  گریه می کنی . عاشق حرف زدن با تلفنی اونم فقط با صبا  گوشی را می گیری و با زبون مخصوص خودت چقدر شیرین حرف می زنی وسطا حرف صبا را هم تایید می کنی هم هم میکنی یعنی می فهمم چی می گی .ولی من عاشقتم.   راستی دایی رضا هم رفته تهران تا اگه خدا بخواد هفته ای یه بار با هاشون تو برنامه مجله خبری همکاری کنه تا ببینیم بعد چی می شه الان که ما را دلخوش کرده هفته ای یه بار بقیه هفته را میاد اینجا....
21 ارديبهشت 1392

دختر خانومم

دختر ناز مامان توی تلفن به مامانی سلام داد.قربوووووووووونت برمو دیشب هم وقتی بابایی از سر کار برگشت در را که باز کرد بدون اینکه کسی چیزی بگه به بابایی سلام دادی. ٢٨/١٠/٩٠ ...
21 ارديبهشت 1392

سه روز تعطيلي

  دیروز اربعین بود و همه تعطیل بودند. ما هم نهار خونه جدیده ی عمو اینا دعوت بودیم . تو هم کلی بهت خوش گذشت پشت کامیون صدرا که خودش بهش ماشین خطا کار می گفت نشسته بودی و صدرا هم از این سر اتاق هل می داد تا اون سر و یک ساعتی پشت ماشین کیف کردی و لم داده بودی نشسته بودی و اصلا صدات هم در نمی اومد،طفلي صدرا هم از اين سر به اون سر . پنجشنبه شب هم حلیم خونه عمه زلیخا اینا دعوت بودیم نگار اینا هم اومده بودند ایلیا کوچولو هم الان بزرگ شده و شش ماهشه. خیلی هم پسر خوبیه یه کم مظلومه حالا ببینیم بعدش چی می شه مظلوم می مونه یا شر می شه مثل معین و آتیش می سوزونه. ماماني جمعه صبح دوباره رفت دكتر چون اصلا گوش دردم خوب نمي شد .رفتم...
21 ارديبهشت 1392

مامان مریض

  انگار این ویروس بد جنس دست از سر ما بر نمی دراه و نوبتي هم كه باشه نوبت مامان بود كه مريض بشه .چشمت روز بد نبينه دخترم چنان گلو درد و گوش دردي گرفته بودم كه انگار مي خواست منو بكشه نمي تونستم آب دهنم را غورت بدم، تازه متوجه شده بودم كه چقدر آدم تو يه دقيقه آب دهانش را غورت مي ده. دختر ناز مامان هم هر كاري من مي كردم اداي منو در مي آورد.سرفه مي كردي و هر چي دم دستت مي اومد مي گرفتي جلوي دهنت .اين روزا خيلي بلا شدي و خودت را حسابي لوس مي كني و توي يه جمعي قشنگ مجلس گرمي مي كني و مي خواهي با كارات بقيه را بخندوني عزيزم. ٢٠/١٠/٩٠ ...
21 ارديبهشت 1392

دایره کلمات

  دختر خوشگلم قربون اون حرف زدنت برم من، مفتخرم بنویسم که به دايره كلماتت اصلاً اضافه شده. يعني الان اين كلمه ها را مي گي: مامان- بابا- آب- آبا- آدا- اصلاً.(در کل ولی زیاد اهل حرف زدن نیستی و شلوغ کاریهات نمی گذاره متمرکز بشی و یکم بشینی و از مامان جون مهربونت آموزش زبان ببینی)  ١٨/١٠/٩٠ ...
21 ارديبهشت 1392

یادگرفتن بوس

١٤/١٠/٩٠ الینا دختر خوشگلم دیروز وقتی از سر کار برگشتم خونه یه کم شیر خوردی و بعد که شارژ شدی کلی با مامانی بازی کردی و غش غش می خندیدی .بعد مادر جون خم شد و بوست کرد بعد یه لحظه دیدم که سرت را خم کردی و مامانی رو بوس کردی واقعاً منو ذوق زده کردی قربونت برم عاشق تلفن بازی هستی اون هم از نوع واقعی این تلفن مادر جون اینا را که داغون کردی و دیگه کار نمی کنه و رفتند یه گوشی دیگه خریدند و حالا دیگه به این گوشی نگاخه هم نمی کنی و عشقت شده تلفن جدیده و چون بی سیمه همه جا با خودت می بری و می دی که بقیه با هاش حرف بزنند.   ...
21 ارديبهشت 1392

بهونه گیری

١٣/١٠/٩٠ دختر عزیز تر از جونم این روزها خیلی بهونه گیر شدی و دلتنگی می کنی و خیلی خونه مادر جون اینا اذیت می کنی تا من از شرکت برگردم . کلاً رو مود نیستی علتش نمیدونم چیه (سرما خوردگی خفیف، دندون در آوردن ، دلتنگ مامان و بابا شدن...) .امیدوارم زودتر برگردی و بشی همون الینای شاد و خوشحال خودم. . ...
21 ارديبهشت 1392

دل نازک مامان

سلام قند و عسل مامان دختر ناز ماماني كه اونقدر بي تابي مي كرد يه دندون آسياب به طور محرمانه اون پشت پشتها در آورده كه ديروز ماماني كشفش كرد .اون هم موقعي كه تو  خوابت مي اومد ولي نمي تونستس بخوابي واسه همين هم يه جيغ بنفش كشيدي و ماماني اون دندون مخفي ات راديد . عزيز دلم، ماماني يه خبر خوش برات داره و اونم اينه كه يه ساعت و نيم زودتر از سر كار مياد خونه و  مي تونيم بيشتر از كنار هم بودن لذت ببريم . ا لينا جديدا خيلي بابايي شدي و باهاش خيلي بازي مي كني و براش ادا در مياري تا بابايي را بخندوني براش شيرين كاري مي كني و خودت را خيلي لوس می كني .تازه خيلي هم دل نازكي و كافي كه چيزي كه مي خوايي بهت ...
21 ارديبهشت 1392