اليناالينا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

الیناگلینا

11/08/90

  چند روز پیش موقعی که ما خونه نبودیم دیگ موتور خونه آپارتمانمون به علت سهل انگاری یه تعمیرکار ترکیده و خدا را شکر که اتفاقی برای کسی نیفتاده به خاطر همین هم دیگه آب گرم نداریم شوفاژها هم كار نمي كنند و با اين هواي سرد ديگه ما مجبور شديم خونه عزيز جون اينا بمونيم تا موتور خونه را تعمير كنند. واما تغييرات شما، شب ها كه ساعت 8 الي 9 مي خوابيدي ديگه بعد از من مي خوابي .يعني ساعت 11:30 به زور و اگه همه بخوابند مي خوابي. موقعي كه رختخواب ها را مي انداختند تا بخوابيم تازه ذوق مي كردي و بازي ات مي گرفت . من هم كه ديروز خيلي سر كار خسته شده بودم هي مي خواستم بخوابونمت تا خودم هم بتونم بخوابم ديدم فايده نداره من گرفتم خوابيدم و...
18 ارديبهشت 1392

خريد03/08/90

  دختر گلم ديروز رفتيم برات كاپشن و شلوار خريديم البته كادوي تولدت از طرف مادر جون اينا بود كه خواستند با سليقه خودمون برات چيزي بخريم . خلاصه اينكه من و خاله فريبا و بابايي كلي گشتيم تا به تن شما يه چيز خوب و خوشگل بخريم اما چون شما خيلي ني ني هستي تموم اون چيز هايي كه ما مي پسنديديم براتون بزرگ مي شد . ولي بالاخره ديروز يه كاپشن پفي سفيد و يه شلوار قرمز زمستوني برات خريديم مباركت باشه عزيزم اما مجبوري بدون كاپشن و با همون سويشرت قديمي تا 16 آبان سر كني تا كادو كنند و اون روز بهت بدهند كاشكي هوا خيلي سرد نشه كه مجبور بشي پيش پيش بپوشي. ...
18 ارديبهشت 1392

بوس می دم

  از دیروز یاد گرفتم که وقتی می گن الینا بوس بده سرم را خم می کنم و بهشون بوس می دم و کلی همه قربون صدقه ام می رن. البته من خیلی وقته هر چی بهم می گن را کاملاً می فهمم و عکس العمل نشون می دم آخه من دخمل عاقلی ام دیشب عمه نرگس و صبا اومدن خونه ما، منم که عاشق صبا ام، وقتی دیدمش خیلی ذوق کردم و توی ماشین کلی دالی بازی کردیم و از خوشحالی نمی دونستم چی کار کنم .وقتی هم که خونه رسیدیم کلی باهاش توپ بازی کردم . ...
18 ارديبهشت 1392

نازنينم

  دختر قشنگم امروز كه زنگ زدم تا حالت رابپرسم مادرجون گوشي را گذاشت توي گوشی تو صدات مي اومد و هي پشت سر هم  با زبون خودت حرف مي زدي من كه صدات كردم و باهات حرف زدم بغض كردي و پشت گوشي منو شناختي و دلتنگ من شدي .فداي دختر گلم بشم الهي، كه اينقدر اين روزها دلتنگ مامانشه . ماماني هم سر كار فقط به فكر توه و خيلي دلش واسه تو تنگ مي شه  . دوستت دارم خيلي زياد .قربون چشمهاي قشنگت برم من. ولي فردا را مرخصي گرفتم با اين كه سرما خوردم و وضع درستي ندارم اما باز هم غنيمته كه با هميم . راستي الينای خوشگلم زياد از تاب خوشت نمياد ولي ديشب بعد از اينكه از حمام در اومدي سر ذوق بودي و كلي توي تابت نشستي و كيف كردي ...
18 ارديبهشت 1392

روزمره

                                                               دوستت دارم عزیز دل مامان این روزها خیلی دلتنگ مامانی میشه ..دیروز که از سر کار برگشتم خونه طبق معمول منتظر اومدن من بودی. بغل خاله فریبا بودی و منو که دیدی خیلی ذوق کردی و خوشحال شدی بعد خودت را پرت کردی بغل من و محکم فشارم دادی . نمی دونستم از این کارت لذت ببرم یا ...
18 ارديبهشت 1392

ها ها هاچی

 د یروز ظهر که اومدم خونه دیدم چشمت روز بد نبینه دردانه مامان سرما خورده و شیر مماغش باز شده و هی پشت سر هم عطسه می کنه و گلاب به روتون آب دماغش آویزون می شه خلاصه اینکه کم اشتها شده بود و چیزی هم از صبح نخورده بود.واسه همین هم دوباره بردیمش دکتر . قبل از اون با مادر جووووون الینا را بردیم  حمام ، بعد که بابایی اومد خونه بردیمش دکتر وقتی رسیدیم مطب اول با آقای دکتر دست داد ، آخه هر کی بهش بگه الینابا من دست بده دستش را دراز می کنه و باهاش دست میده. بعد که دکتر معاینه اش کرد، بهش شربت سرماخوردگی و شربت استانمینوفن داد و اومدیم خونه عمه زهراشینا .صبا هم اونجا بودوازسرعین(رفته بود مسافرت) واسه الینا جونم ...
18 ارديبهشت 1392

19/07/90

  دختر نازم دیروز رفتیم دکتر واسه کنترل این ماهت همه چیزت نرمال بود الان که یازده ماه را تموم کردی و وارد ماه دوازدهم زندگیت شدی قدت:٧٨ سانتی متر  وزنت:٩٨٠٠گرم است. روز شمار تولدت هم شروع می شه .از همین الان تا روز تولدت ٢٦ روز مونده .قربون دختر گلم برم.ان شا ا... تا تولدت حتماً راه رفتن خیلی بهتر میشه شاید هم بدویی.خدا را چه دیدی   عسلم دوری ازتو خیلی سخته .این ٨ ساعتی که پیشت نیستم مدام آرزوی دیدنت را می کنم و همیشه یه جورایی نگرانتم گلم می دونم که تو هم دلتنگ من می شی . موقعی که بر می گردم خونه اکثراً با مادر جون منتظرمی . و گرنه مطمئناً خوابی . نور چشمم دنیا بدون تو هیچ معنایی نداره خدای مهربون تو را واسه ...
18 ارديبهشت 1392

روز كودك

  امروز ١٦ مهر ماه روز جهانی کودکه. عزیزم،دلبندم ، کودکم،دردانه ام، قندم، عسلم، نفسم روزت مبارک باشه. این اولین روز کودکی که می خواهیم برات جشن بگیریم عزیز دلم. راستی تا تولدت هم دقیقاً یه ماه مونده فرشته من.       ديروز توي شهربازي يه جشني بوده كه ما اطلاع نداشتيم  تو را ببريم امروز از مامان معين پرسيدم كه اگه مي خواهند جايي بروند به ما هم بگويند كه بريم ولي گفت كه به خاطر روز تعطيلي جمعه ديروز واسه بچه ها  تو شهر بازي جشن  گرفتند ما هم جا مونديم ولي اشكالي نداره هوا هم خيلي سرد بود ممكن بود خداي نكرده  سرما بخوري همون بهتر كه نرفتيم. ان شا ا... سال ديگه كه بزرگتر...
17 ارديبهشت 1392